نکته: برای دومین بار فیلم را تماشا کردم. قصد داشتم هنگام دیدن فیلم یادداشت بردارم (تا این نوشته را اصلاح کنم) ؛ اما آنقدر غرق فیلم و فضایش شدم که پاک یادم رفت!
علاوه بر نکاتی در مورد بازیگران و کارگردان ، چیز هایی که در ذهنم مانده بود را اضافه کردم. کافی نیست. باید دوباره ببینم!
به نظرم این با اختلاف بهترین بازی بوگارت و بیشک یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینماست...
ادامه مطلب ...فیلم با کلاهخودی فولادی با سوراخی در جلویش، شروع میشود. فکر میکنیم روی زمین افتاده ولی روی سر گروهبان زکِ بداخلاق، نژادپرست و حرفهایِ فولر جا خوش کرده. سوراخ را سربازی از کره شمالی به وجود آورده است : او سرباز ماهری نبوده ! گروهبان زک را در میان سربازان دیگری می بینیم که دستانشان را بستهاند و جان دادهاند. او خوش شانس است که جان سالم به در برده. پسرکی کرهای، پس از ایجاد تعلیق، دست گروهبان را باز میکند و او را نجات میدهد. گروهبان، کرهای ها را آشغال و او را کوتوله خطاب می کند . پسرک از این نکته ناراحت است ؛ با این وجود، از زک خوشش میآید...
این شروعی است برای یک ماجراجویی جذاب و گیرا. آنها پس از یافتن یک سرباز (پزشکی سیاهپوست) ، گروهی از سربازان آمریکایی را پیدا می کنند و قرار است به معبدی برسند که در تضادی خلاقانه ، مکانی خواهد بود برای جنگی ناعادلانه و بیرحمانه. ( از نظر کارگردان و با اغراق)
ادامه مطلب ...پیش از هر چیز باید جزئیات این فیلم را بستایی. شغل به معنای واقعی کلمه رئالیستی است. نه رئالیسم در چارچوب سبک کارگردان و جهان فیلم بلکه خود جهان واقعی . اولمی جامعه و انسان هایی واقعی رابه نمایش می گذارد. هر چه باشد این فیلم از نئورئالیسم پیروی می کند.
ادامه مطلب ...این را باید آخر از همه بگویم ولی همین اول می گویم! فیلم می توانست بهتر تمام شود. نه اینکه چه می بینیم، بیشتر اینکه چگونه می بینیم. به جای اینکه فیلم ما را به موقعیت دیگری ببرد و پرستاری دیالوگی بگوید و کارگردان از ما انتظار پوزخند داشته باشد ، می توانست پس از نشان دادن رخداد پایان فیلم ، آن میزانسن جذاب، دوربین را به عقب ببرد و تصویری از ساختمان هایی که تخریب می شوند نشان دهد. همان هایی که در طول فیلم می بینیم. تصاویری که نشانه ای هستند برای فروپاشی و آنها را می توان تعمیم داد به رابطه این زوح که به پایان رسیده است.
گربه را فیلمی متوسط می دانم. کاری ندارم که راحر ابرت به این فیلم سه و نیم ستاره داده است! و ژان گابن این فیلم را بهترین فیلمش، پس از جنگ،می نامد!
ادامه مطلب ...با صد هزار مردم!
جان سیمز (جیمز موری) کوچک می گوید که وقتی بزرگ شد می خواهد رئیس جمهور باشد.ولی نمی تواند. بعد از مرگ پدرش در نوجوانی، پشتش خالی و زندگی خوبش دچار دگرگونی می شود . پس او به شهری بزرگ ، یعنی نیویورک، سفر می کند تا به فردی برجسته تبدیل گردد.
(با دوربین) از ساختمان ها عبور می کنیم. می رسیم به اداره، بین آن همه کارمند و میزهایی که با هماهنگی سرسامآوری چیده شده اند به سختی او را پیدا می کنیم. او هم مثل دیگران یک کارمند ساده است. یک نفر در بین جمعیت. ادامه مطلب ...