سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی
سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی

مرد ناجور/جدا افتاده (Odd Man Out) 1949 / من مرد تنهای شبم...*

 شگفت انگیز است که مرد ناجور کم تر از مرد سوم دیده شده، خیلی کم تر! کارول رید داستان قهرمان زخم خورده‌اش (جیمز میسون) ، که در برف و سرما به دنبال امنیت می‌گردد را استادانه به تصویر می‌کشد. به گونه ای که همدلی و همدردی تماشاگر با شخصیت به اوج می‌رسد. مردی که یک مبارز مهم سیاسی است ولی مردم و دوستانش به او پناه نمی‌دهند و به او کمک نمی‌کنند.   

این تنهایی قهرمان زخم خورده در برف و سرما من را به یاد در بروژ(۲۰۰۸) انداخت. علاوه بر این کارول رید همان ابتدا تصویری کلی از شهر بلفاست ارائه می‌دهد . مانند در بروژ که خودِ شهر نقش مهمی ایفا می‌کند . مکدونا هم در پنجاه‌ونه سال بعد از کارول رید ، فیلمش را با تصاویری از شهر شروع می‌کند و در آخر ضدقهرمان زخم خورده‌اش را در برف و سرما درمانده نشان می‌دهد.

کارول رید علاوه بر روایت کلاسیک و تراژیک خود - رعایت وحدت های سه‌گانه (زمان،مکان،موضوع) - حتی رنگ و بویی دینی به ماجرای قهرمانش می‌دهد : قهرمان دستانش را مانند مسیح دراز می‌کند. کشیشی که به او کمک می‌کند ، دیالوگ و بحث هایی که در کلیسا شکل می‌گیرد، و مردمی که نسبت به او احساس غریبی می‌کنند را هم به نکته کوچک قبلی اضافه کنید.¹ 

استفاده از حباب ها برای شخصیت پردازی. کاری که توسط گدار در دو سه چیزی که از او می‌دانم و اسکورسیزی در راننده تاکسی تکرار شد.²


به خاطر نما های سوبژکتیو  فیلم (از نگاه مردی که قتلی را انجام داده و کسی به او پناهی نمی‌دهد) به نظرم این فیلم را می‌توان در زمان خودش اثری تجربی دانست. چون راه و شیوه کارول رید برای شخصیت پردازی ، بیان احوال روانی شخصیت اصلی و پیشبرد داستان بسیار متفاوت است. البته که قبل از این فیلم هم ، چنین شیوه‌ای برای نزدیک شدن به شخصیت و درک ذهنیت او وجود داشته. از سینمای صامت مثال می‌زنم تا خیالتان را راحت کنم : صد سال پیش ، کارل مایر فیلمنامه‌نویس وقتی از کایل فروند فیلمبردار پرسید که آیا می‌شود قسمت های زیادی از یک فیلم را با دوربینی که دائما حرکت می‌کند فیلمبرداری کرد ، و فهمید که می‌شود ، فیلمنامه اش را بازنویسی کرد. و مورنائو از این فیلمنامه یکی از بهترین فیلم های تاریخ را ساخت: حقیر‌ترین مرد. ³

البته که برای احساس همدردی و درک شخصیت اصلی کارول رید به نما های سوبژکتیو بسنده نمی‌کند. نورپردازی ها ، گاهی اوقات زاویه دوربین و همان قدم زدن ها در سرما و برف و اتمسفر دور و بر شخصیت این را به ما القا می‌کنند. 

کارول رید در پرورش شخصیت های فرعی هم کم‌کاری نمی‌کند. عجله نمی‌کند. از نقاش پریشان گرفته تا کشیش و مرد فقیر . با اضافه شدن آنها روند داستان هم تغییر می‌کند. همه آنها برای خودشان هدفی دارند که به شخصیت اصلی مربوط می‌شود. غیر از معشوق او ، همه به خودشان فکر می‌کنند و کسی نمی‌خواهد او را نجات دهد. حتی یک کالسکه ران وقتی او را به نزدیکی کلیسا می‌رساند می‌گوید : «اگه نجات پیدا کردی به دوستات بگو من نجاتت دادم ، ولی اگه پلیس اومد سراغت جیکت هم در نیاد!» حتی قبل تر از آن پیرزنی که به او و دوستانش پناه می‌دهد هم آنها را لو می‌دهد. 

در پایان به این هم اشاره کنم که به نظرم اگر بخواهیم یک فیلم را به عنوان بهترین هنرنمایی میسون انتخاب کنیم ، فراترازواقع و مرد ناجور رقابت تنگاتنگی خواهند داشت. تفاوت دو شخصیت و هنرنمایی کم نظیر میسون در هر دو فیلم توانایی بالای این بازیگر را نشان می‌دهد. 


1./www.asharperfocus.com/.html

۲.مستند Story Of Film

۳.فیلم به عنوان فیلم،ویکتور پرکینز،عبدالله تربیت

*آهنگی از حبیب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد