سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی
سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی

هجوم ربایندگان جسم (Invasion Of The Body Snatchers) 1958

کارگردان قصه را آرام آرام پیش می‌برد ؛ به گونه‌ای که تماشاگر فیلم خودش داستان را بفهمد و لقمه آماده را در دهانش نمی‌گذارد. این البته شاید در زمان ساخت فیلم بیشتر نمود پیدا کند (۱۹۵۶) تا قرن بیست و یکم که فیلم های علمی-تخیلی به وفور یافت می‌شوند و تماشاگران کمابیش با قواعد و چم و خم این ژانر آشنا هستند . الان ما می‌توانیم وقایع داستان را راحت تر حدس بزنیم و پیش بینی کنیم. در دهه پنجاه ، فیلم های علمی-تخیلی به مسئله جنگ سرد و کمونیسم اشاره می‌کردند. در مرگبار مرا ببوس (1955) آن ماده مرگبار همان بمب اتم است و در آنها! (1954) مورچه های متحد و غول پیکر همان کمونیست‌ها هستند. در اینجا اما دان سیگل هم به کمونیسم اشاره می‌کند و هم به ایدئولوژی آمریکا در رابطه با جنگ سرد که مردم کورکورانه از آن اطاعت می‌کنند. او با یک تیر دو نشان می‌زند. 

ادامه مطلب ...

مردان جسور (The Lusty Men) 1952 از دریچه سه شاهکار دیگر نیکلاس ری

 راه و روش رِی به کاری که گاوبازها می کنند بی شباهت نبود : نیکلاس ری همیشه دست به تجربه های متفاوت و جالب می‌زد و محتوا هایی خاص و جسورانه می‌ساخت . او مجبور بود برای فرار از فاجعه تعادل را حفظ کند! گاهی اوقات زمین خورد ، اما در بیشتر موارد موفق و سزاوار ستایش بود.

 مردان‌جسور  هم از این قاعده مستثنی نیست. در مردان‌جسور رابرت میچم نقش یک گاو باز حرفه ای (جِف) را بازی می‌کند که مدتی است از کارش فاصله گرفته. او - ظاهرا پس از مدت ها - به خانه دوران کودکی اش می رود و به طور اتفاقی باعث می شود جوانی به نام وِس (آرتور کندی) به حرفه سابق او بپیوندد (بازگشت به خانه در ادامه نشان می‌دهد که چه معنی دارد: جف به گاوبازی هم بر می‌گردد). لوئیز ، همسرِ جوان (سوزان هیوارد) یک رقابت تنگاتنگ را با جف آغاز می کند. پس از فراز و نشیب های فراوان جف از عشقش به لوئیز خبر می دهد (که البته ما با میزانسن های خلاقانه ری، قبل از اعتراف به درون میچم نفوذ کرده بودیم).  ادامه مطلب ...

شب افتتاح (Opening Night) 1977 / زنی‌تحت‌تاثیر

در این فیلم موسیقی نقش بسیار مهمی دارد؛ چون این فیلم فیلمی زنانه است . داستان درباره‌ی زنی (جنا رولندز) است که کار می‌کند و بازیگر است؛ درباره ی رویاها و خیال پردازی‌هایش که البته با واقعیت در هم تنیده شده‌اند. و یک مرتبه بعد از این سالها یکی می آید و شیطنت می‌کند و می‌گوید: «تو این نمایشنامه رو دوست نداری چون احساس پیری بهت دست میده»؛ و این طوری مهر پایانی می‌زند بر خیال‌پردازی های او. این زن حتی لحظه ای هم باور نمی‌کند که چنین استدلالی درست باشد اما حرفش را هم نمی‌تواند ثابت کند و در طول فیلم تنهای تنها شروع می‌کند به جنگیدن و می‌گوید: «اگه قرار باشه این حرف رو قبول کنم فاتحه‌م خونده‌س و کارم تمومه دیگه نه میتونم شادی کنم، نه خوشگذرونی....» می‌جنگد و عاقبت هم پیروز می‌شود.¹

«جان کاساوتیس» 

ادامه مطلب ...