در پوستر آمریکایی فیلم ، نام ادیسون ، کوری و انیشتین ذکر شده است . می گویند ادیسون پس از بار ها شکست بالاخره موفق شد تا به اختراع بزرگش برسد . حالا سیدنی (الک گینس،ستاره اصلی کمدی های ایلینگ با هنرنمایی در قلب های مهربان و نیم تاج ها ، قاتلین پیرزن و این فیلم) که به دلیل تلاش های پی درپی و ناموفقش برای اختراع الیافی که هرگز کهنه و کثیف نمی شود ، از چندین کارخانه اخراج شده ، حالا بالاخره موفق شده است. اما مدیران کارخانه ها و البته کارگران چون می دانند که اگر چنین پارچه ای تولید شود ، صنعت نساجی مختل خواهد شد ، تلاش می کنند تا از شروع تولید این پارچه جلوگیری کنند. مدیران (از جوانی جویای نام با بازی مایکل گاف -بعد ها در سری فیلم های بتمن ظاهر شد - تا پیرمردی با بازی ارنست تسیجر که مانند نقشش در عروس فرانکشتاین ترسناک است!) سعی می کنند با فریب سیدنی و امضای قراردادی حق قانونی این اختراع را از او بگیرند و کارگران نیز علیه او قیام می کنند.
رابرت وایز از همان ابتدای کار یعنی در تیتراژ خلاقیتش را نشان می دهد. عنوان فیلم ، به صورتی ناگهانی بر پرده نقش می بندد و اندک اندک از ما دور ، کوچک تر و در نهایت محو می شود. این چیزی است که وایز در می خواهم زنده بمانم! نشان می دهد.
ادامه مطلب ...(این نوشته در شماره ۶۱۳ ماهنامه فیلم چاپ شده است)
همه خطرات را در نظر بگیرید (در ایتالیا با نام آسفالت داغ و در آمریکا خطر بزرگ) که اقتباسی از رمانی به همین نام از ژوزه جووانی است ، وضعیتی بغرنج را مطرح میکند که میتوان آن را آزمایشی برای مرام و معرفت و اثبات دوستی دانست. این دقیقا به جووانی بر میگردد : در آثاری مانند نفس دوباره(اقتباس ژان پیر ملویل) ، حفره (اقتباس ژاک بکر) و ... هم رفاقت و خیانت مفهوم اصلی اثر را میسازند.
ادامه مطلب ...