سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی
سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی

پدر (Father | Apa) 1966 / خاطرات


«تنها شباهت قهرمان «پدر» و من این است که من هم بدون پدر، بزرگ شدم. اما مانند پدرم، پدرِ هفتاد تا هشتاد درصد همکلاسی هایم در جنگ کشته شدند. در دانشگاه فقط سه دوست داشتم که پدرانشان زنده بودند. من دیده و تجربه کرده ام که برای یک کودک، یک نوجوان، دلتنگی برای پدر چیست، چگونه به دنبال او می گردد، او را چگونه تصور می کند، چه نوع اسطوره ای برای خود می سازد.»

«ایشتوان سابو»

 

ادامه مطلب ...

روشنگری (The Illumination | Iluminacja) 1973 / سردرگم


به گمانم برای چنین فیلمی سخن گفتن از فرم و محتوا اشتباه است. نمی‌توان این بحث را پیش کشید. زانوسی تا جایی که می‌تواند این دو را در هم تنیده می‌کند ، در واقع دغدغه‌اش را بی‌واسطه (بدون نمادگرایی و نشانه  گذاری سینمایی در معنای عام خودش) بیان می‌کند. این شیوه‌ نوین  و نادر ترکیبی است از «مقاله،مستند و داستان» که به «مشکلات جهان‌بینی خاصی که علم برای انسان امروزی ایجاد می‌کند» اشاره می‌کند. جزئیات مقاله‌ای ، داستانی و مستندِ روشنگری پیوندی ناگسستنی با هم دارند. در واقع جدا از هم به نظر می‌رسند اما به هم وابسته اند و اشاره مستقیم به مفهوم روشنگری ، که مفهومی کلی‌ست  حاصلش شده این. اینکه روشنگری همه چیز را دربرمی‌گیرد : بدن و فردیت ، خانواده  ، دین و علم و فلسفه ، مرگ و زندگی و...  تمام  تجربیات مهم و ابعاد سردرگم کننده زندگی را .  ادامه مطلب ...

راز‌ها و دروغ‌ها (Secrets And Lies) 1996 / اشک‌ها و لبخندها

مایک لی در عنوان بندی ، هورتنس (ماریان ژان-بتیست) را در مراسم خاکسپاری مادرخوانده‌اش نشان می‌دهد. سپس موریس (تیموتی اسپال) را می‌بینیم که دارد از یک عروس عکس می‌گیرد... این تضاد درخشان ، شروع فیلمی ‌است که می‌خواهد تلخی ها و شیرینی های زندگی را با هم نشان دهد. 

ادامه مطلب ...

او که سیلی می‌خورد (He Who Gets Slapped) 1924 / آخرین خنده


(این نوشته در شماره ۶۰۴ ماهنامه فیلم منتشر شده است)

این نخستین فیلمی نیست که مترو گلدن مایر اکران کرد. حتی «طمع» (۱۹۲۴) ، شاهکار اریک فون اشتروهایمِ کبیر که توسط سرپرست تولید استودیو (ایروینگ تالبرگ) سلاخی شد زودتر از «او که سیلی می‌خورد» به نمایش در آمد. البته که «او که...» نخستین تولید ام‌جی‌ام است. همچنین شیر مشهور ام‌جی‌ام (همان آرم تجاری‌اش) برای اولین بار در این فیلم رونمایی شد . جالب اینکه یک شیر هم در خودِ فیلم حضور دارد که برخلاف شیر نمادین که حتی غرش هم نمی‌کند آرام نیست و خیلی هم گرسنه است!   

ادامه مطلب ...

دختر کارخانه کبریت سازی (The Match Factory Girl | Tulitikkutehtaan tyttö) 1990 / سوی دیگر نومیدی


«ناگهان، بهار گذشته، بی هدف در شهر سرگردان بودم، زیاد حرف می زدم و به مسخره ترین حالت سرم را می‌چرخاندم و تکان می دادم (کلافه بودم).روز بعد روی  تختم دراز کشیده بودم و به شدت از خودم متنفر بودم. برای انتقام تصمیم گرفتم فیلمی بسازم که روبر برسون را کارگردان فیلم های اکشن حماسی جلوه دهد. بعداً نام این لقمه آشغال را «دختر کارخانه کبریت سازی» گذاشتم، زیرا این نام آنقدر طولانی است که به راحتی فراموش می شود.»

(آکی کائوریسماکی)


 کائوریسماکی ، داستان تلخ و غم انگیز اندرسن را در جامعه‌ی مدرن و ماشینی روایت می کند. اینکه دخترک کبریت فروش به دختر کارخانه کبریت سازی تبدیل شده خیلی بامزه و خلاقانه است... اما فیلم سوم سه‌گانه طبقه کارگر- به قول کارگردان بازنده ها - (سایه ها در بهشت ، آریل) داستانی آنچنانی، که پر از پیچش باشد (بداهه فیلمبرداری شد) و شباهت زیادی به دخترک کبریت فروشِ هانس کریستین اندرسن ندارد.‌کائوریسماکی پیش از این هملت را به عنوان اثری کلاسیک به صورت خاصی اقتباس کرد(هملت تجارت می‌کند) ؛ دخترک کارخانه کبریت سازی را هم اجازه بدهید اقتباسی مدرن بنامم! : آیریس نیز مانند دخترکِ کبریت‌فروش معصوم، مظلوم و تنهاست (این معصومیت و مظلومیت با لباس ها ، آن کشِ موی صورتی اش ، آرایش کردنش وقتی پدر و مادر دارند به اخبار خونین تلویزیون گوش می‌دهند و ... نشان داده می‌شود). دخترک داستان اندرسن پدر و مادر ندارد ، کسی به او توجه نمی‌کند و در سرمای زمستان جان می‌دهد.  دخترک فیلم کائوریسماکی (آیریس ، با هنرنمایی کاتی اوتینن)  پدر و مادر دارد(الینا سالو در نقش مادر و اسکو نیکاری در نقش ناپدری)  ، اما اگر کمی فکر کنیم متوجه می‌شویم ندارد! (در واقع نداشت بهتر بود!) به او هم کسی توجه نمی‌کند و اگر هم بکند از روی سو استفاده است (آرنه با بازی وسا ویریککو). 

ادامه مطلب ...