برگ های پاییزی در ابتدا اثری لطیف و عاشقانه است اما کم کم به یک فیلم دلهره آور و روانشناختی تبدیل میشود. ابتدا داستان زنی میانسال ، تنها و محتاط با گذشتهای غمانگیز است که عاشق مردی جوان میشود. اما با پی بردن به گذشته این مرد جوان و آشنایی با پدر و همسر سابق او همه چیز دگرگون میشود.شخصیت های کمابیش اگزجره ای که در فیلم قبلی آلدریچ یعنی مرگبار مرا ببوس (۱۹۵۵) حضور پررنگ تر و بیشتری داشتند ، کمابیش خودشان را نشان میدهند : این بار فقط شخصیت های منفی. این بزرگنمایی در کارگردانی آلدریچ هم به وفور دیده میشود.
برای «استنلی کوبریک» ترحمی به خود است که فیلم های «هراس و هوس» و «بوسه قاتل» خود را به فراموشی بسپارد. اگر او در عوض کارگردان سینما، نویسنده میبود میتوانست آنها را پاره کند و به دور بیندازد. اما بعد از آن، او بیست و هفت ساله بود که ، «کشتار» را آفرید ، که آغازی واقعی در حرفه سینمایی او است. «کشتار» یک فیلم بسیار تعلیق برانگیز و استادانه است و آکنده است از سرعت، تدوینی ابتکار آمیز، به شیوه ای پرتنش و تلویحی و جای پاهایی از شخصیت پردازی در فیلم . اما این فیلم یک اثر هر اس زا است که دارای تحرک و گفت و شنودهای خوب است، البته گفت و شنودهایی که نه مانند فیلم های اخیر ، برای تصحیح به کامپیوترها سپرده می شوند.¹
«پالین کیل»
ادامه مطلب ...
شگفت انگیز است که مرد ناجور کم تر از مرد سوم دیده شده، خیلی کم تر! کارول رید داستان قهرمان زخم خوردهاش (جیمز میسون) ، که در برف و سرما به دنبال امنیت میگردد را استادانه به تصویر میکشد. به گونه ای که همدلی و همدردی تماشاگر با شخصیت به اوج میرسد. مردی که یک مبارز مهم سیاسی است ولی مردم و دوستانش به او پناه نمیدهند و به او کمک نمیکنند. ادامه مطلب ...
(این نوشته در شماره ۶۰۴ ماهنامه فیلم منتشر شده است)
این نخستین فیلمی نیست که مترو گلدن مایر اکران کرد. حتی «طمع» (۱۹۲۴) ، شاهکار اریک فون اشتروهایمِ کبیر که توسط سرپرست تولید استودیو (ایروینگ تالبرگ) سلاخی شد زودتر از «او که سیلی میخورد» به نمایش در آمد. البته که «او که...» نخستین تولید امجیام است. همچنین شیر مشهور امجیام (همان آرم تجاریاش) برای اولین بار در این فیلم رونمایی شد . جالب اینکه یک شیر هم در خودِ فیلم حضور دارد که برخلاف شیر نمادین که حتی غرش هم نمیکند آرام نیست و خیلی هم گرسنه است!
ادامه مطلب ...