سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی
سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی

مردی با لباس سفید (The Man in the White Suit/1951) / ادیسون ، کوری ، انیشتین و حالا استراتون!

در پوستر آمریکایی فیلم ، نام ادیسون ، کوری و انیشتین ذکر شده است . می گویند ادیسون پس از بار ها شکست بالاخره موفق شد تا به اختراع بزرگش برسد . حالا سیدنی (الک گینس،ستاره اصلی کمدی های ایلینگ با هنرنمایی در قلب های مهربان و نیم تاج ها ، قاتلین پیرزن و این فیلم) که به دلیل تلاش های پی درپی و ناموفقش برای اختراع الیافی که هرگز کهنه و کثیف نمی شود ، از چندین کارخانه اخراج شده ، حالا بالاخره موفق شده است. اما مدیران کارخانه ها و البته کارگران چون می دانند که اگر چنین پارچه ای تولید شود ، صنعت نساجی مختل خواهد شد ، تلاش می کنند تا از شروع تولید این پارچه جلوگیری کنند. مدیران (از جوانی جویای نام با بازی مایکل گاف -بعد ها در سری فیلم های  بتمن ظاهر شد - تا پیرمردی با بازی ارنست تسیجر که مانند نقشش در عروس فرانکشتاین ترسناک است!) سعی می کنند با فریب سیدنی و امضای قراردادی حق قانونی این اختراع را از او بگیرند و کارگران نیز علیه او قیام می کنند. 

   برای اولین بار دافنه (گرینوود، او هم در قلب های مهربان ... حضور داشت) ، دختر بیرنلی، یکی از کارخانه داران (سیسیل پارکر که در قاتلین پیرزن حضور  داشت) متوجه استعداد سیدنی می شود. زمانی که سیدنی دارد در مورد مهم ترین موضوع زندگی اش صحبت می کند (چیزی در مورد مولکول ها!) ما چهره دافنه را می بینیم که با محبت به سیدنی نگاه می کند. در ادامه دافنه به دایره المعارف های مختلف رجوع می کند در حالی که چند ساعت پیش نمی دانست مولکول چیست! زن کارگر دیگری نیز به سیدنی علاقه مند می شود و تا زمانی که متو جه نشده که اختراع برای سیدنی از همه چیز مهم تر است از او دفاع می کند . در نمایی که سیدنی در میان کارگران احاطه شده ، ما علاوه بر چهره او نما هایی را از چهره این دو زن نیز می بینیم که آدم را به یاد پایان قلب های ... می اندازد. باز هم الک گینس و دو زن!

پس از کشف بزرگ ، غروری کاذب سیدنی را فرا می گیرد که مکندریک به خوبی آن را نشان می دهد : برای امضای قرارداد خودکار ندارد و دو تن از مدیران از دوطرف خودکار به سمتش سرازیر می کنند. دوربین به سمت سیدنی بزرگنمایی می کند و ما علاوه بر اینکه اهمیت این قرارداد برای مدیران را با تلاش همزمان شان در تقدیم خودکار به او درک می کنیم ، سیدنی را نیز می بینیم که احساس می کند بالاخره نزد دیگران به فردی ارزشمند بدل شده است. 

اما او هیچ تناسبی با افراد دور و برش ندارد. او یک کارگر دست و پا چلفتی است و در میان سرمایه داران نیز قرار نمی گیرد. فیلمبرداری سیاه و سفید داگلاس اسلوکام ، سیدنی را با آن لباس متمایز در میان افرادی که با لباس های تیره شان او را احاطه کرده اند نشان می دهد. 

در زمانی که سیدنی می خواهد از دست کارگران و سرمایه داران فرار کند(الک گینس نه به اندازه  باستر کیتون اما تا جایی که می توانست بدل کاری هایش را خودش انجام می داد. او می گوید کم مانده بود در قاتلین پیرزن او را به کشتن دهند!) دختربچه ای به او کمک می کند. با شخصیت کودک انگار مکندریک برای سیدنی دلسوزی می کند و طرف او را می گیرد. قرار گیری این دختر در مسیر داستان مانند یک فرشته نجات برای سیدنی است. 

مکندریک شش سال پس از فاجعه هروشیما و ناگاساکی، با اقتباس از نمایشنامه پسر دایی اش (مک دوگال که فیلمنامه را همراه با مکندریک و دایتن نوشت) سوالاتی را در مورد علوم تجربی و تاثیر آن بر جهان مطرح می کند. این فیلم نشان می دهد که اختراعات جدید شاید زندگی را برای مردم آسان تر کنند اما تبعات خطرناکی نیز دادند. می توان از غرور و پافشاری سیدنی نیز چنین برداشتی کرد ؛ یعنی نکات خوب و بد آن را برشمرد. با نگاهی دیگر می توان سیدنی را مانند نخبه هایی دانست که حمایت  نمی شوند و جدا از قشر های مختلف جامعه قرار می گیرند.  سیدنی نیز در پایان مانند ادیسون ، کوری و انیشتین دست از تلاش بر نمی دارد. او تسلیم نخواهد شد.


بعضی از اطلاعات از این منبع استخراج شده : 

https://scifist.net/2020/08/18/the-man-in-the-white-suit/

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد