(این نوشته در شماره ۶۰۵ ماهنامه فیلم چاپ شده است)
این مستند پرهزینه ترین فیلم صامت اسکندیناوی است . اثری که خلاقیت در آن موج میزند. تقریبا صد سال پیش بنیامین کریستنسن ، که خواننده اپرا بود و کارگردان و بازیگر شده بود ، تصمیم گرفت فیلمی بسازد که از سایر آثار زمان خودش متفاوت باشد. او با اندوختهای بزرگ از کتاب ها درباره جادوگران و ساحره ها ، فیلمی نیمهمستند ساخت که پس از صد سال هنوز هم دیدنی و تفکر برانگیز است. خلاقیت کریستنسن در کل فیلم تبلور یافته.
کریستنسن در این فیلم مستند از ترسناک جلوه دادن اتفاقات امتناع میکند و ترجیح میدهد با زبانی طنز این جادوگران خیالی ، تفتیش عقاید در قرون وسطی و .. را به قرن بیستم ارجاع دهد. او میگوید که ما پیرزنان و همچنین بیماران روانی را نمیسوزانیم ،اما هنوز هم با آنها خوب برخورد نمیکنیم.
ادامه مطلب ...(این نوشته در شماره ۶۰۴ ماهنامه فیلم منتشر شده است)
این نخستین فیلمی نیست که مترو گلدن مایر اکران کرد. حتی «طمع» (۱۹۲۴) ، شاهکار اریک فون اشتروهایمِ کبیر که توسط سرپرست تولید استودیو (ایروینگ تالبرگ) سلاخی شد زودتر از «او که سیلی میخورد» به نمایش در آمد. البته که «او که...» نخستین تولید امجیام است. همچنین شیر مشهور امجیام (همان آرم تجاریاش) برای اولین بار در این فیلم رونمایی شد . جالب اینکه یک شیر هم در خودِ فیلم حضور دارد که برخلاف شیر نمادین که حتی غرش هم نمیکند آرام نیست و خیلی هم گرسنه است!
ادامه مطلب ...یک بار دیگر «کشتی نوگیتر» فرصتی فراهم میآورد ، تا شاهد باشیم که استعداد های کیتن در عرصه های مختلف چه پیشرفت محسوسی کرده است. سکانس جنگ با آدمخواران حاوی برخی از تماشایی ترین پرش ها و سقوط های کیتن است. شوخیهای این فیلم آن چنان در هم فشرده و چنان در هم یافته است که گاه همپای آنها پیش آمدن یا یادآوری تداوم آنها مشکل میشود.(...)شخصیت رولو با منطق و یکپارچگی بسیار مستدلی پرورش مییابد. تحول او از یک لوس احمق. شروع فیلم ، به قهرمان با شعور پایان فیلم کاملا باورکردنی است. آن آرامش و در عین حال عزم به مبارزه با آدمخواران به هیچ وجه با خونسردی او در ابتدای فیلم که به خواستگاری دختر میرود و عدم پذیرش بعدی او را به راحتی قبول میکند ناسازگار نیست.
«دیوید رابینسون»
ادامه مطلب ...
با صد هزار مردم!
جان سیمز (جیمز موری) کوچک می گوید که وقتی بزرگ شد می خواهد رئیس جمهور باشد.ولی نمی تواند. بعد از مرگ پدرش در نوجوانی، پشتش خالی و زندگی خوبش دچار دگرگونی می شود . پس او به شهری بزرگ ، یعنی نیویورک، سفر می کند تا به فردی برجسته تبدیل گردد.
(با دوربین) از ساختمان ها عبور می کنیم. می رسیم به اداره، بین آن همه کارمند و میزهایی که با هماهنگی سرسامآوری چیده شده اند به سختی او را پیدا می کنیم. او هم مثل دیگران یک کارمند ساده است. یک نفر در بین جمعیت. ادامه مطلب ...