آلبرت (ژان گابن) هتلداری است در نرماندی که با مست کردن به گذشته بر میگردد : به زمانی که سرباز نیروی دریایی بود و در چین خدمت میکرد. سال ۱۹۴۴ است و او به زنش قول میدهد و قسم میخورد که اگر هتلش از بمب های هوایی جان سالم به در ببرد ، الکل را ترک کند. او به قولش عمل میکند و شب ها به جای نوشیدن الکل ، آبنبات میخورد.
در سوی دیگر داستان ، گابریل (ژان پل بلموندو) با مست کردن به اسپانیا و گاوبازی میرود. او که ازدواج و رابطهای ناموفق داشته ، آمده تا دخترش را از مدرسه شبانهروزی مرخص کند و با او به سفر برود. او هیچ قصدی برای ترک کردن الکل ندارد. مواجهه او با آلبرت باعث میشود که پیرمرد برای یک شب قولش را بشکند ، به الکل روی بیاورد و خودش را رها کند.
میمونی در زمستان فیلمی است درباره گذشته و بازگشتن به آن . به نظرم داستانی که آلبرت برای دختر گابریل تعریف میکند به همین نکته اشاره دارد. میمونی در زمستان ما را به پذیرش دعوت میکند. در سکانس های دیوانهوار آتشبازی و گاو بازی با ماشین های خیابان ، شخصیت ها خودشان را رها میکنند و به هیچ چیزی اهمیت نمیدهند. همانطور که ژان گابن قول خودش را میشکند و برای یک شب باز هم به سراغ مشروب میرود و مست میکند. اما میداند که مانند میمون های چینی در زمستان ، به جنگل بازگردانده میشود.
باید فیلم جالبی باشه.
بله.پیشنهاد میکنم ببینید.