کارگردان از نظر تکنیکی عالی عمل کرده. مثل آیزنشتاین،او هم با تدوین حرف می زند. سنتی که فرمالیست ها ، بر پایه آن فیلم می ساختند. فارغ از معنا و محتوا، به سکانس تصادف قطار نگاه کنید که چه ماهرانه تدوین و فیلمبرداری شده.
روایت فیلم از هم گسیخته است. حتی می گویند پیش از اینکه روایت هایی به این شکل را در سینما ببینیم،فلش بک و فلش فوروارد می زده که در سینمای آن زمان بسیار آوانگارد بوده. (همانطور در که آن جامپ کات و صحبت کردن اسب ها!) او فقط از همان سرباز شخصیت(کاراکتر) می سازد. بقیه تنها شمایلی هستند برای رساندن محتوا. اصلا این روایت به فیلم آسیب زده و فکر کارگردان این بوده که محتوایش را برساند.
از نظر زمانی، این فیلم از جایی شروع می شود که فیلم قبلی سه گانه به پایان رسید: به فرار دسته جمعی سربازان روسی در جنگ جهانی اول، اعلام اوکراین مستقل در سال 1918 توسط یک دولت ناسیونالیست، و قیام شکست خورده زرادخانه در ژانویه 1918 برای سرنگونی ملی گرایان می پردازد. این دوره کوتاهی بود که طی آن کمونیستها/بلشویکها (عمدتاً توسط کارگران راهآهن حمایت میشدند) هم با ناسیونالیستهای اوکراینی (که عمدتاً توسط دانشجویان و ناوگان دریای سیاه حمایت میشد) و هم با منشویک ها جنگیدند.(*)
در نهایت این روایت از هم گسیخته نمی گذارد بفهمیم این واقعه تاریخی چه بوده و چه اتفاقی افتاده؟ و کمی سردرگم می شویم. قهرمان داستان انگار بلشویک است ولی خودش را کارگر اوکراینی معرفی می کند.
سکانس آخر خیلی نمادگرایانه است. مثل همان سکانسی که معلم می خواهد دانش آموزی را بکشد،یا مادرانی که فرزندانشان را در آغوش گرفته اند و نما های دیگری که ذکر شد.در این سکانس یک سرباز آلمانی می ایستد و متعجب از قهرمان داستان نامش را می پرسد، او پاسخ می دهد که یک کارگر اوکراینی است و با افتخار می ایستد. ملی گراها به او شلیک می کنند اما او نمی افتد و مثل اینکه آسیب ناپذیر است . آنها فکر می کنند که او جلیقه ضد گلوله پوشیده است اما او سینه خود را برهنه می کند تا ثابت کند که نه.
صحنه ای که گفتم. بازیگر این نقش به میکل آرتتا سرمربی آرسنال شباهت ندارد؟!
منابع:
scaruffi.com/ عکس ها
deeperintomovies.net اطلاعات تاریخی
برای اطلاعات درباره وقایع رجوع کنید به: wikipedia/Kiev_Arsenal_January_Uprising
سلام
لنین یک جملهای در باب سینما داشت که در میان هنرها سینما برای ما خیلی مهم است! یک چیزی شبیه آن جمله قطار از بقیه وسایل نقلیه بهتر است. جمله لنین باعث شد که این هنر رونقی بگیرد و... البته این سکانس آخر هم که از همان چیزهایی است که لنین و امثالهم دوست داشتند.
بله واقعاً شباهت دارد به آرتتا... بعید نیست روز شنبه وقتی یونایتد را ببرند همین کار را بکند
(سلام. ممنون که به اینجا سر می زنید.خوشحالم که واسطه شدم برای دیدن «آرژانتین ۱۹۸۵».و متشکرم که در مقدمه دوم مطلبتون در مورد «فریدون سه پسر» داشت به این فیلم اشاره کردید با ذکر منبع !)
انگار اینجا بیشتر همون رساندن محتوای سیاسی مهم بوده و سکانس آخر هم محتوا رو به خوبی منتقل می کنه.
شاید اگر دوباره فیلم رو ببینم، زینچنکو رو هم پیدا کنم!