اینجا نمیتوانی دنبال آدم های با مرام و جوانمرد بگردی. حداقل نه آن جوانمردی که از وسترن سراغ داری. اینجا همه به دنبال پول و زنده ماندن هستند. اگر پیمان و همبستگی هم به وجود بیاید از سر همزیستی مسالمت آمیز است !
در استادی لئونه شکی نیست.کسانی که او را دوست ندارند بیشتر از این ناراضی اند که از قوانین وسترن های کلاسیک پیروی نمی کند.وسترن اسپاگتی (سرجیو لئونه) متفاوت است. تو گویی وسترن خالص و همان وسترن کلاسیک گندم باشد : حالا این گندم را آرد بکنند،تبدیل به اسپاگتی بشود،با سس مخلوطش کنند…می شود وسترن اسپاگتی! خودم می دانم که این اسپاگتی بر ملیت اشاره دارد و منظورم تغییر و تحولات در میزانسن،کاراکتر ها و… است! مانند کلوز آپ های زیادی که در وسترن های اسپاگتی می بینیم . مسعود فراستی می گوید که این هیولا های فیلم های لئونه انسان نیستند ، فیلم هایش وسترن نیست….خب همین است دیگر! فیلم های لئونه یک جورایی ضد وسترن به حساب می آید. حتما کاراکتر ها نباید مثل جان وین خوش مشرب و آدم باشند! درست است، شاید با این کار ها و این دگرگونیها آرمان ها ، قوانین و اسطوره سازی وسترن آمریکایی برباد برود ؛ ولی به دَرَک! من از سرجیو لئونه خوشم می آید!
ادامه مطلب ...فیلیپ نمی تواند خودش را با جهان بیرون سازگار کند. همانطور که عکس ها چیزی که او می خواهد را نشان نمی دهند. ذهنش هم آشفته است و غریبی میکند؛ نمی تواند چیزی بنویسد.او خودش را گم کرده و در بی هویتی سیر می کند.آلیس به او چیزی هایی یاد می دهد . او مادرش را گم کرده و فیلیپ خودش را. او برعکس فیلیپ اعتماد به نفس زیادی دارد. وقتی از فیلیپ عکس می گیرد ، می گوید : حالا تو می توانی یک ذهنیتی از خودت داشته باشی... عکسها و دوربین در آلیس در شهر ها کارکردی فوق العاده دارند ؛ و از این مهم تر جاده ها و سفر هم.
در آخر، فیلیپ داستان جالبی برای تعریف کردن دارد.
پیش از هر چیز باید جزئیات این فیلم را بستایی. شغل به معنای واقعی کلمه رئالیستی است. نه رئالیسم در چارچوب سبک کارگردان و جهان فیلم بلکه خود جهان واقعی . اولمی جامعه و انسان هایی واقعی رابه نمایش می گذارد. هر چه باشد این فیلم از نئورئالیسم پیروی می کند.
ادامه مطلب ...این را باید آخر از همه بگویم ولی همین اول می گویم! فیلم می توانست بهتر تمام شود. نه اینکه چه می بینیم، بیشتر اینکه چگونه می بینیم. به جای اینکه فیلم ما را به موقعیت دیگری ببرد و پرستاری دیالوگی بگوید و کارگردان از ما انتظار پوزخند داشته باشد ، می توانست پس از نشان دادن رخداد پایان فیلم ، آن میزانسن جذاب، دوربین را به عقب ببرد و تصویری از ساختمان هایی که تخریب می شوند نشان دهد. همان هایی که در طول فیلم می بینیم. تصاویری که نشانه ای هستند برای فروپاشی و آنها را می توان تعمیم داد به رابطه این زوح که به پایان رسیده است.
گربه را فیلمی متوسط می دانم. کاری ندارم که راحر ابرت به این فیلم سه و نیم ستاره داده است! و ژان گابن این فیلم را بهترین فیلمش، پس از جنگ،می نامد!
ادامه مطلب ...ابتدا لازم است خود مطلب را بخوانید: کارگردانهایی که هرگز فیلم بد نساختند.
۱.هیچ فیلمسازی نیست که فیلم بدی نساخته باشد. چه کوروساوا باشد چه کوبریک. حداقل من نمیشناسم.
۲.نولان فیلم بد نساخته؟! تارانتینو ؟! وقتی جکی براون را می دیدم نزدیک بود بالا بیاورم. و نولان هم با تنت بد جور... و قبل از آن از نظر من اینترسلار فیلم خوب و کاملی نیست.
۳.این یکی خیلی عجیب است! نوشته این کارگردان ها فیلم بدی نخواهند ساخت! نمیدانم با چه معیاری... بگذریم...
تمام کارگردان هایی که نام برده شده اند ، حداقل یک فیلم بد در کارنامه دارند. چند تا از آنها ، به نظرم یک فیلم خوب هم ندارند!
واقعا در این دور و زمانه، هر کسی با هر درجه از توانایی و سواد در یک حوزه، درباره آن اظهار نظر می کند. و سینما هم از این قضیه مستثنی نیست. زیادی مستثنی نیست!