سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی
سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی

کوتاه درباره دادزوورث (1936/Dodsworth)

وایلر یکی از کارگردان هایی است که منتقدان از تبحر  کم نظیر او در استفاده از عمق میدان و دیپ فوکوس (Deep Focus) سخن می گویند. 


  اوج این استفاده را می توان در بهترین سال های زندگی ما با فیلمبرداری  "تولند" (فیلمبرداری که عمق میدان را به شکلی شگفت انگیز در همکاری هایش با کارگردان های بزرگ تاریخ به کار می برد) تماشا کرد. اما دادزوورث هم از این قاعده مستثنی نیست. با فیلمبرداری "ماته" (فیلمبردار مصائب ژاندارک ، ومپایر و...) نیز وایلر به خوبی از این شیوه فیلمبرداری استفاده می کند. این استفاده در یکی از نما ها آشکارا خودش را نشان می دهد : تلفن زنگ می زند و ما از اهمیت این تماس باخبریم. تلفن را خیلی درشت در پیش زمینه (forground) می بینیم که تاکید کارگردان روی شی و اهمیت این تماس را نشان می دهد.

با توجه به استفاده وایلر از دیپ فوکوس در بیشتر لحظات فیلم ، نما های  درشت (مخصوصا نما های انتهای از مری استور) و حرکت دوربین از نظر احساسی بسیار مهم هستند. مثلا وقتی والتر هیوستون دارد با روت چترتن خداحافظی می کند و استواری ازدواج بیست ساله اش را در خطر می بیند : او سوار قطار می شود و هنگامی که دارد از ما دور تر می شود دوربین حرکت می کند. این حرکت دوربین اهمیت این لحظه از فیلم و احساسات شخصیت را بیان می کند : مخصوصا اینکه پیش از این حرکت ، دالی دوربین را در دادزوورث به یاد نمی آورم.

کوتاه درباره می خواهم زنده بمانم ! (1958 / !I Want To Live)

رابرت وایز از همان ابتدای کار یعنی در تیتراژ خلاقیتش را نشان می دهد. عنوان فیلم ، به صورتی ناگهانی بر پرده نقش می بندد و اندک اندک از ما دور ، کوچک تر و در نهایت محو می شود. این چیزی است که وایز در می خواهم زنده بمانم! نشان می دهد.  ادامه مطلب ...

کوتاه درباره میمونی در زمستان (Un singe en hiver 1971)

آلبرت (ژان گابن) هتلداری است در نرماندی که با مست کردن به گذشته بر می‌گردد : به زمانی که سرباز نیروی دریایی بود و در چین خدمت می‌کرد. سال ۱۹۴۴ است و او به زنش قول می‌دهد و قسم می‌خورد که اگر هتلش از بمب های هوایی جان سالم به در ببرد ، الکل را ترک کند. او به قولش عمل می‌کند و شب ها به جای نوشیدن الکل ، آبنبات می‌خورد.  

ادامه مطلب ...

«گدار ظاهربین، متظاهر و لاف زن است» (این سوی ذهن آن سوی مردمک )


«...گدار ظاهربین، متظاهر و لاف زن است. در کارهایش عمقی وجود ندارد و کاری که در آن تعمق نباشد هنر نیست. برخورد او با مسایل خیلی سطحی است و همان طوری که تروفو می گوید گدار شبیه مردی است که به ضیافتی میرود کتابی را از قفسه ی کتابها بر می دارد دو جمله ی آن را می‌خواند و دوباره آن را سر جای اولش می گذارد. این است روشی که گدار با آن زندگی را لمس می‌کند. 

ادامه مطلب ...