شگفت انگیز است که مرد ناجور کم تر از مرد سوم دیده شده، خیلی کم تر! کارول رید داستان قهرمان زخم خوردهاش (جیمز میسون) ، که در برف و سرما به دنبال امنیت میگردد را استادانه به تصویر میکشد. به گونه ای که همدلی و همدردی تماشاگر با شخصیت به اوج میرسد. مردی که یک مبارز مهم سیاسی است ولی مردم و دوستانش به او پناه نمیدهند و به او کمک نمیکنند. ادامه مطلب ...
«تنها شباهت قهرمان «پدر» و من این است که من هم بدون پدر، بزرگ شدم. اما مانند پدرم، پدرِ هفتاد تا هشتاد درصد همکلاسی هایم در جنگ کشته شدند. در دانشگاه فقط سه دوست داشتم که پدرانشان زنده بودند. من دیده و تجربه کرده ام که برای یک کودک، یک نوجوان، دلتنگی برای پدر چیست، چگونه به دنبال او می گردد، او را چگونه تصور می کند، چه نوع اسطوره ای برای خود می سازد.»
«ایشتوان سابو»
ادامه مطلب ...
به گمانم برای چنین فیلمی سخن گفتن از فرم و محتوا اشتباه است. نمیتوان این بحث را پیش کشید. زانوسی تا جایی که میتواند این دو را در هم تنیده میکند ، در واقع دغدغهاش را بیواسطه (بدون نمادگرایی و نشانه گذاری سینمایی در معنای عام خودش) بیان میکند. این شیوه نوین و نادر ترکیبی است از «مقاله،مستند و داستان» که به «مشکلات جهانبینی خاصی که علم برای انسان امروزی ایجاد میکند» اشاره میکند. جزئیات مقالهای ، داستانی و مستندِ روشنگری پیوندی ناگسستنی با هم دارند. در واقع جدا از هم به نظر میرسند اما به هم وابسته اند و اشاره مستقیم به مفهوم روشنگری ، که مفهومی کلیست حاصلش شده این. اینکه روشنگری همه چیز را دربرمیگیرد : بدن و فردیت ، خانواده ، دین و علم و فلسفه ، مرگ و زندگی و... تمام تجربیات مهم و ابعاد سردرگم کننده زندگی را . ادامه مطلب ...