مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

تاریکی


آدم ها قاعدتاً در یک خانواده و یک فرهنگ متولد می شوند و این دو درست همان چیزهایی هستند که جان مک گاهرن در رمان شاخصش، تاریکی با آنها درافتاده و تاوانش را هم با تحریم و ممنوعیت چاپ آن در کشورش ایرلند پرداخته است. این اثر به علاوه باعث اخراج او از شغل معلمی در مدرسه ای تحت کنترل کلیسای کاتولیک ایرلند شد که ماجرایش در اثر دیگر او، وداع آمده است.

شخصیت اصلی داستان پسر نوجوانی است به اسم ماهونی، فرزند خانواده ای فقیر و کشاورز؛ خانواده ای که علاوه بر او که پسر بزرگ است شامل تعداد نامعلومی بچه ی دیگر است. مادر خانواده فوت کرده و پدر به تنهایی عهده دار نگهداری از بچه ها است.

روایت داستان ترکیبی است از دانای کل محدود و تک گویی های درونی شخصیت اصلی.

ماهونی پسری با هوش و حساس است. در مقابل، پدرش آدمی خشن، بد زبان و سرکوبگر است. داستان با تنبیه تحقیر آمیز ماهونی شروع می شود. او ندانسته کلمه ای رکیک به زبان آورده و پدر او را مجبور می کند در حضور خواهرش شلوار خود  را در آورد و با کمربند، شلاق زدن او را به نحوی ترسناک شبیه سازی می کند. ماهونی از ترس، کنترل ادرار خود را از دست می دهد و در پایان وحشت زده و تحقیر شده اتاق را ترک می کند.

ماهونی به مدرسه ی کلیسا می رود و قصد دارد کشیش شود. او که می داند خانواده قادر به تامین هزینه ی ادامه ی تحصیلش نیست ناگزیر سخت تلاش می کند تا بتواند بورسیه ی تحصیلی رفتن به دبیرستان را که به تعداد بسیار معدودی از دانش آموزان تعلق می گیرد به دست بیاورد. او در این زمان اندک اندک نسبت به تمایل و توانایی خود برای کشیش شدن دچار تردید می شود چرا که قادر نیست از گناه های معمول سن خود دست بردارد و رویای زندگی زناشویی سعادتمند و توام با عشق را از سر بیرون کند. آنچه ماهونی را از این برزخ تردید می رهاند  یک شب اقامت در منزل کشیشی از بستگان نسبی اوست. به این ترتیب او دو راه بیشتر ندارد؛ یا چنان که پدر مایل است دست از ادامه ی تحصیل بشوید و در مزرعه وردست او شود یا تلاش کند تا با به دست آوردن بورسیه ی تحصیلی دانشگاه، از جهنم خانه بگریزد و زندگی دیگری برای خود بسازد.

تاریکی اثری اگزیستانسیالیستی از نوع سارتری است. این را، هم می شود چنان که معمول این سبک داستان ها است از پایان کار ماهونی دانست و هم از اوایل داستان، آنجایی که در پاسخ به کشیشی که از او می پرسد دوست دارد چه کاره شود می گوید:« نمی دونم پدر. فکر کنم هر چیزی اجازه دارم که بشم.»

این داستان، اثر انتقادی جذاب و تأمل برانگیز و چنان که در پشت جلد کتاب آمده دل انگیز و پرشور، با شخصیت اصلی دوست داشتنی و به یاد ماندنی است. کتاب ترجمه ی شبنم اقبال زاده است و توسط انتشارات نوای مکتوب (با طرح روی جلدی نامربوط) به چاپ رسیده است. 

چوب برها


چوب برها رمان مطرحی است از توماس برنهارد.

داستان توسط راوی شخصیتی روایت می شود که می تواند خود نویسنده یا شخصیت موازی او باشد. مکان داستان، یا بهتر است گفته شود روایت، خانه ی زن و شوهری از دوستان قدیمی راوی، آرسبرگرها، و زمان آن از یک سر شب تا بامداد روز بعد است.

مناسبت حضور راوی در خانه ی آرسبرگرها میهمانی شامی هنری است که میهمان اصلی آن هنرپیشه ی تئاتری است که از او با عنوان آقای بازیگر یاد می شود.

راوی که پس از سالها دوری از وطن به تازگی به وین بازگشته  پس از بیست سا ل در خیابان به آرسبرگرها برخورد می کند و به میهمانی آنها برای همان شب دعوت می شود. او پیش از ملاقات با آنها خبر خودکشی دوست مشترکشان جوانا را دریافت کرده است. جوانا (همانند اشخاص اصلی داستان های دیگر برنهارد؛ بازنده و تصحیح) با طناب دار به زندگی خود خاتمه داده است. راوی و آرسبرگرها صبح روز میهمانی در تشییع جوانا در شهرستانی در نزدیکی وین شرکت می کنند. راوی فکر می کند اگر در همان روز خبر مرگ جوانا را نشنیده بود و در نتیجه در وضعیت روحی نامساعدی نمی بود دعوت آرسبرگرها را نمی پذیرفت.

در شروع داستان، راوی در میهمانی در کنجی دور از جمع در مبلی راحتی خزیده و به قول خودش در کمال بی وجدانی مشغول واکاوی دیگران و مرور خاطرات خویش است. او از وطن خود و به ویژه جامعه ی هنری آن که میهمانان بخشی از آنند  بیزار است و به همین دلیل هم سالها از وطن خویش دوری گزیده است. چوب برها علاوه بر اشخاصی که از آنان نام برده شد شخصیت محوری دیگری هم دارد. او خانم نویسنده ای به اسم جینی است که خود را ویرجینیا وولف اتریش می داند.

داستان را که همانند دیگر آثار نویسنده تنها دریک پاراگراف نوشته شده، (چنان که در مقدمه ی کتاب نیز آمده) می توان به دو بخشِ پیش و پس از حضور آقای بازیگر در میهمانی تقسیم کرد. آقای بازیگر آخرین میهمان مجلس است چرا که آن شب، شب افتتاحیه ی نمایش مرغابی وحشی اثر هنریک ایبسن است که وی در آن  نقش یکی از اشخاص اصلی را بازی می کند.

پس از حضور آقای بازیگر، او یک سره مجلس را به دست می گیرد و به گمان راوی مشغول یاوه گویی های معمول در جامعه ی هنری وین می شود که مهمترین کارش سوق دادن هنرمندهای واقعی به خودکشی است. در حین میهمانی راوی برای لحظاتی به خواب می رود. در آن حین بین جینی و آقای بازیگر سخنانی رد و بدل شده که راوی آن را از دست داده است. جینی که نمی تواند شخص دیگری جز خود را ستاره ی مجلس ببیند مدام با طرح سئوالاتی از آقای بازیگر او را تحریک می کند تا نهایتاً او به خشم می آید و در اثر این خشم  به قول راوی از یک گوریل به یک فیلسوف و از یک شخصیت نمایشی منزجر کننده به یک شخص حقیقی مبدل می شود. اسم داستان بر گرفته از جملات آقای بازیگر در لحظات کوتاهی است که به فیلسوف استحاله یافته است: «رفتن به درون جنگل، به اعماق جنگل... جنگل بکر، زندگیِ یک چوب بر ـ این همیشه ایده آل من بوده است».

در پایان داستان که از معدود جاهایی است که برنهارد چیزی مثبت در مورد کشور و هموطنانش گفته است، راوی با شتاب در حال رفتن به اقامتگاه خویش است تا هرچه سریعتر داستان آن شب را بنویسد.

چوب برها، چنان که در یادداشت نقل شده از واشنگتن پست در پشت جلد کتاب آمده می تواند به عنوان مقدمه ای بر مجموعه ی آثار و دیدگاههای برنهارد ( و می توان افزود شناخت سبک نوشتاری خاص او) خوانده شود. کتاب ترجمه ی عبداله جمنی است که مترجم چند اثر دیگر از برنهارد نیز هست و انتشارات نوای مکتوب آن را به چاپ رسانده است.

 

آزادی


« همه چی حول یک مشکل می چرخه، آزادی فردی. آدم ها به این کشور می آن یا برای پول یا آزادی. اگه پول نداشته باشی، با خشم هرچه تمام تر می چسبی به حق آزادی.»

                    آزادی، جاناتان فرنزن

 

در فلسفه سیاسی مدرن به طور اعم و در لیبرالیسم  به طور اخص، آزادی از مهمترین امور است. بی جهت نیست که در شعار معروف انقلاب کبیر فرانسه، «آزادی، برابری و برادری» جایگاه نخست به آن اختصاص یافته و در قانون اساسی آمریکا، حق آزادی پس از حق حیات و پیش از حق تلاش برای کسب خوشبختی قرار گرفته است.

نویسنده ی سر شناس آمریکایی، جاناتان فرنزن که پیش از این در دیگر اثر شاخصش اصلاحات نیز به زندگی آمریکایی در برخی از وجوهش پرداخته بود، در یکی از آخرین آثارش، آزادی، به معنی و حدود شمول این مقوله در سطوح مختلف حیات اجتماعی کشورش در روزگارِ به تعبیری پست مدرن اخیر پرداخته است.

به نظر می رسد برای  فرنزن خانواده میکروکاسمی نمایانگر کل اجتماع باشد و شاید به همین سبب است که در آزادی نیز هم چون اصلاحات، در کانون داستان یک خانواده قرار دارد؛ خانواده ای به اسم برگلاند شامل والدین؛ پتی و والتر و دو فرزند دختر و پسر به اسامی جسیکا و جویی. داستان در کنار خانواده ی برگلاند شخصیت محوری دیگری دارد به اسم ریچارد که می تواند نماینده ی عقل سلیم دانسته شود. ریچارد که بی شباهت به معمر قذافی نیست دوست دوره ی دانشگاه والتر و گیتاریست است. او آهنگ سازی جذاب و شورشی است که به تناوب به شهرت می رسد و فراموش می شود و در دوره ی ترک آهنگ سازی کارش ساختن بالکن چوبی برای منازل ویلایی است.

داستان با مروری سریع بر حدود بیست سال اقامت برگلاند ها در سنت پلِ مینه سوتا شروع می شود. جایی که آنان در خانه ای ویکتوریایی زندگی می کنند که ده سال صرف بازسازی آن کرده اند. والتر کارمند و عضو سازمان صلح سبز است و پتی زنی خانه دار است که صبح ها در تدارک کارهای بچه هاست و عصر ها سرگرم گوش کردن به رادیو، خواندن کتاب آشپزی و شستن کهنه ی بچه ها و بتونه و رنگ کردن خانه. پتی که سابقاً بسکتبالایستی نیمه حرفه ای بوده زنی باهوش ، رقابت جو، خونگرم، سرزنده و اجتماعی است که تعریف کردن از دیگران را دوست دارد و از بدگویی بی زار است.

تنها مادر دیگری که در سنت پل ساکن است زن نسبتا فقیری با فرزند دختری به اسم کانی است که یک سال از جویی بزرگتر است. کانی در ساعت غیبت مادرش به خانه ی برگلاندها می آید و همانجاست که روابطی بین او و جویی شکل می گیرد؛ روابطی که در طرح کلاسیک داستان عامل ایجاد گره یا بحران اصلی است.

پتی که شیفته ی جویی است نمی تواند حضور زنی دیگر را در زندگی او تحمل کند به خصوص که جویی در این زمان پانزده سال بیشتر ندارد. فشار خانواده بر جویی اوضاع را بحرانی می کند و او با استفاده از حقی که برای خود قائل است خانه را ترک می کند تا با کانی و در خانه ی آنها زندگی کند. با رفتن جویی پتی دچار افسردگی می شود که گذشت زمان آن را عمیق و عمیق تر می کند. 

زمان داستان دهه ی هفتاد قرن بیستم تا دهه ی اول قرن بیست و یکم و شکل آن به شدت غیر خطی است. بعد از مرور سریع یادشده که حدود سی صفحه را شامل می شود، در ابتکاری جالب فصلی از پی می آید که شامل شرح حال پتی به نقل از خود اوست  و به پیشنهاد روان درمانگرش نوشته شده است. این بخش که گاه به طور مستقیم و اغلب غیر مستقیم از یادداشت ها نقل قول می شود، بخشی کلیدی شامل سه فصل و در حدود صد و هفتاد صفحه است که طبعاً به شرح حال پتی اختصاص دارد. یادداشت هایی که دست مایه ی این فصل است بعدتر بناست نقشی کلیدی در مناسبات آسیب دیده ی پتی و شوهرش ایفا کند.

به جز جویی که عامل افسردگی مادر خویش و به این سبب تغییر مناسبات زناشویی پتی و والتر است، دو نفر دیگر نیز در این تغییر نقشی اساسی به عهد دارند. اولی ریچارد است و دومی دختر جوانی هندی تبار و دستیار والتر در فعالیت های او در سازمانی محیط زیستی به اسم کوه نیلگون است که درصدد کمک به حیات گونه ای پرنده به اسم چکاوک نیلگون است.

داستان کوه نیلگون که در حدود یک سوم اول کتاب آغاز می شود ماجرایی چند وجهی و پیچیده است که پای کارتل های سوخت های فسیلی، رئیس جمهور وقت آمریکا جورج بوش، معاون او چنی، دونالد رامسفلد و سرمایه دارن و سیاستمدارانی را به داستان باز می کند که جنگ آمریکا علیه صدام را راه می اندازند و به انحاء مختلف در منافعی دارند. جویی که در این زمان دانشجوست و شمّ تجاری و جاه طلبی کافی برای پول دار شدن سریع دارد در اقدامات یکی از مؤسسات تأمین کننده ی مایحتاج سربازان آمریکایی در عراق درگیر می شود. منافع فعالیت جویی از قضا عاید همان شرکتی می شود که والتر نیز بر اساس تحلیلی غلط در حال کمک به توسعه ی فعالیت های آن در زمینه ی استخراج ذغال سنگ است.

آزادی رمان پرماجرایی تأمل برانگیز با سه مثلث عشقی است که چنان که در ابتدا آمد موضوع اصلی آن آزادی انسان، حدود و شمول آن و تبعات خواسته و ناخواسته و بازگشت پذیر یا غیر قابل بازگشت استفاده از آن در مقیاس فردی و اجتماعی است. داستان به قرینه ی بخش مرور سریع آغاز آن بخشی مشابه در پایان دارد که در آن به مرور سریع شش سال پایانی زندگی برگلاندها منتهی به سال 2010 می پردازد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: آزادی، جاناتان فرنزن، ترجمه ی شیما بنی علی، انتشارات علمی.

بچه های تانر


بچه های تانر نخستین رمان منتشر شده از روبرت والزر و اولین کتاب از سه گانه ی او شامل همین کتاب، یاکوب فون گونتن (این یادداشت) و دستیار(این یادداشت) است.

بچه های تانر به طور اجمال داستان آدمی به معنای واقعی دم غنیمتی در دنیایی پر تلاش و تقلا است که در آن میزان پول درآوردن و خرج کردن معیار ارزش گذاری آدم هاست.

شخصیت اصلی داستان سیمون تانر است. سیمون یک خواهر و سه برادر دارد. او رندی باهوش و زبان باز است که هر تلاشی را برای ساختن آینده ای ولو چند روزه دون شأن و خلاف باورهای غریبش در مورد زندگی می داند.

سیمون خود را به دست تقدیر می سپارد و در عین حال مراقب است که مبادا گرفتار و پایبند چیزی و کسی شود. در شروع داستان او با زبان بازی شغلی برای خود در یک کتاب فروشی دست و پا می کند و اندکی بعد و در حالی که به نظر می رسد شغل مناسب خود را یافته و رضایت کارفرمایش را جلب کرده با توهین به کارفرمایش و بدون دریافت رضایت نامه شغلش را ترک می کند.

بچه های تانر متناسب با اجزای تصادفی و بی ارتباط باهم ماجراهای سیمون، اثری بدون طرح است.

 پایه ی داستان نویسی به سبک ویژه ای که بعدها والزر به آن شهرت یافت در همین داستان گذاشته شده است. سبکی که بارزترین ویژگی آن شهوت کلامِ بی مقصود و مثال زدنی اشخاص داستان است. مشهور است که والزر داستان هایش را یک باره ، با خطی بسیار ریز و با استفاده از تمام سطح کاغذ می نوشت بدون این که هیچ جای خالی به عنوان حاشیه باقی بگذارد. سخن گفتن اشخاص داستان های او نیز چنین است. آنان چندان پر طول و تفصیل حرف می زنند و چنان فضای داستان سرشار از گفته های آنهاست که جایی برای چیز دیگری باقی نمی ماند. برای نمونه در فصل 10 سیمون در خانه ی خواهرش هدویک که معلم یک روستاست اقامت دارد. شروع این فصل چنین است: « شبی از شبها هدویگ  گفت:» و سپس سخنان هدویک به شکل نقل قول مستقیم در هشت صفحه می آید. در پایان این سخنرانی طولانی و یک نفس او به برادرش شب بخیر می گوید اما صبح روز بعد بلافاصله پس از برخاستن از خواب سخنان خود را بدون این که مجالی برای گفتن حتی یک کلمه به سیمون بدهد پی می گیرد و سه صفحه ادامه می دهد و در پایان از سیمون می خواهد از اتاق بیرون برود تا لباسش را عوض کند. امّا کار به اینجا ختم نمی شود. پس از آن که اعلام می شود سیمون او را تنها گذاشت، با این مقدمه که « هدویک در طول روز به سیمون گفت:» حرف های او شش صفحه ی دیگر ادامه پیدا می کند و با فاصله ی کمتر از نیم صفحه به سخنانش در روز آخر اقامت سیمون در نزد او می رسیم که بیش از یک صفحه ی کامل به طول می انجامد و با این این جملات پایان میابد:« ... می دانم که از خداحافظی گرم و پرشور بیزاری. بین ما این قضیه هیچ معنایی ندارد. پس به من بدرودی بگو، و بعد هم برو!» و به این ترتیب  فصل مذکور خاتمه میابد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: بچه های تانر، روبرت والزر، ترجمه ی علی عبداللهی، نشر نو.

از چشم غربی


از چشم غربی رمان متفاوتی است از جوزف کنراد که می توان از آن به عنوان نسخه ی جنایت و مکافات او یاد کرد.

زمان داستان اواخر قرن نوزدهم، حداکثر تا اوایل قرن بیستم است. اشخاص داستان به رغم آن که بخش عمده ای از آن در سوئیس می گذرد همگی روس اند و هر یک از سه شخصیت اصلی و محوری جنایت و مکافات شامل راسکولنیکوف، بازرس پتروویچ و سونیا در داستان کنراد یک شخصیت موازی دارد که به همان ترتیب عبارتند از رازوموف، مستشار میکولین و ناتالیا هالدین.

از چشم غربی را بر خلاف جنایت و مکافات که راوی آن دانای کل است، راوی شخصیتی انگلیسی با تبار روسی (همچون خود کنراد) و به شکلی خاص روایت می کند. وجه تسمیه ی داستان اشاره به این نکته دارد که روس ها به طور اعم و اتفاقات داستان به طور خاص از نگاه فردی غربی چگونه دیده و فهمیده می شوند.

شخصیت اصلی داستان چنان که آمد رازوموف است و داستان ترکیبی از خاطرات مکتوب او و راوی است. رازوموف جوان دانشجویی است که پدرش را نمی شناسد و مادرش را در کودکی از دست داده است. او را با چنین تبار و موقعیتی تنها می توان فرزند روسیه دانست.

داستان با قتل سیاستمداری برجسته در سنت پترزبورگ شروع می شود که به قول راوی مشخصه ی روسیه ی آن زمان است. در روز ترور، رازوموف که در حال طرح ریزی آینده ای درخشان برای خویش است به طور معمول به دانشگاه می رود و زمانی که به خانه باز می گردد با یکی از هم دانشکده ای های خود به اسم ویکتور هالدین مواجه می شود. ویکتور هالدین با قتل سیاست مدار مذکور مرتبط است است. او که فردی خوشبین است و دیدگاه مثبتی نسبت به رازوموف دارد، مخفیانه به آپارتمان او آمده تا با کمک وی او از روسیه فرار کند.

از چشم غربی در واقع به قول فالکنر داستانِ دلِ در کشمکش با خودِ رازوموف است که بدون آن که خود بخواهد درگیر ماجرایی بسیار حساس و خطیر شده است.

داستان شامل سه بخش است. در آغاز بخش دوم محیط آن ازسنت پترزبورگ به ژنو سوئیس تغییر میابد. در این زمان این شهر پر از روس های مبارزِ مخالف حکومت است. مادر و خواهر ویکتور، ناتالیا هالدین، ساکن ژنو هستند و راوی، معلم زبان انگلیسی ناتالیاست.

خبر ترور و سرنوشت ویکتور به ژنو رسیده و همه از آن مطلع اند. موتور محرک داستان از این پس تلاش خواهر و مادر او برای دانستن این نکته ی ظاهراً ساده است که آیا ویکتور نقشه ای برای فرار از روسیه و ملحق شدن به آنان داشته یا خیر؟

رازوموف در این زمان به دلایلی که در اواخر داستان از آن رمزگشایی می شود در ژنو است و آن چه او را به خانواده ی ویکتور مربوط می کند این است که ویکتور در یکی از نامه های خود، از او به نیکی یاد کرده است. در ژنو این احتمال می رود که رازوموف با شبکه ای که ترور سیاستمدار را برنامه ریزی کرده در ارتباط بوده و از برنامه ی ویکتور برای فرار اطلاع داشته است.

شباهت های از چشم غربی و جنایت و مکافات در اشخاص موازی دو داستان، جنایتی که صورت گرفته و تبعات به نوعی مشابه آن خلاصه نمی شود. کنراد در این داستان به لحاظ صحنه پردازی و سبک نوشتار( تعداد بسیار زیاد صفحات در صحنه هایی محدود با زمانی کوتاه) نیز پا در جای پای داستایفسکی گذاشته است.

از نکات جالب توجه دیگر داستان با توجه به آن که حدود هشت سال پیش از انقلاب 1917 روسیه نوشته شده است، پیش گویی های آن در مورد وقوع و سرنوشت آن انقلاب است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: از چشم غربی، جوزف کنراد، ترجمه ی احمد میر علائی، نشر علم.