این فیلم چند ماه قبل از انقلاب ۱۹۵۶ مجارستان اکران شد. برخلاف فیلم های آن زمان پروپاگاندا نبود. یک فیلم هنری با داستانی جذاب، که البته در وقوع انقلاب، و تزریق شور و شوق به مردم هم کمک کرد. جالب اینکه انقلاب در تضاد با شوروی و کمونیسم بود،ولی تدوین در فیلم کارکرد کمی ندارد! (اشاره به جنبش تدوین شوروی!)
پیش و بیش از نکات قابل ستایش جامعه شناسانه، سیاسی و حتی روان شناسانه که در فرم و مضمون فیلم ، با توجه به شرایط آن زمان، رخنه کرده اند ، این فیلم یک داستان رمانتیک زیبا را به تصویر می کشد.
تضاد ماته (ایمره سوس) با پدر معشوقش، ایستوان(بلا بارسی) در تعاونی است. و به خاطر سود و مال و منال است که ایستوان برای دخترش، ماری(ماری تورچیک) فرد دیگری را مد نظر دارد. او می خواهد شخصا و خارج از تعاونی و با ساندرو (آدام سیرتس) کار کند. پس ازدواج ساندرو با دخترش برایش سود دارد و وصلت با ماته ضرر. چون آبش با ماته توی یک جوب نمی رود. و اینجا ماری باید انتخاب کند. هر چند که پدر به زور می خواهد او با ساندرو ازدواج کند و برای دخترش راه انتخاب نمی گذارد. همین جاست که دختر باید جسور باشد. هیچکدام کوتاه نمی آیند. ایستوان و ماته، نه عقاید اقتصادی شان را تغییر می دهند و نه نظرشان در مورد ازدواج را.
با کارگردانی خوب زلتان فابری ، آرام آرام شخصیت ها را می شناسیم. همان اول، مرد هایی که از زمین و دارایی شان حرف می زنند و دختری (ماری)که بر خلاف بقیه با نمای درشت او را می بینیم . به صورتی که او را با بقیه متمایز می کند. و (با تدوین،کلا در این سکانس) لطافت روح و روان، رمانتیک بودن و تفاوت این دختر را ، با نگاه او به کفشدوزکی که روی میز راه می رود بیشتر حس می کنیم. سپس با سوار چرخ و فلک شدن، به اتفاق پسری که عاشقش است، همین متفاوت بودن و جدا شدن و نترس بودن را درک می کنیم که در سکانس رقص به اوج خود می رسد. با حرکتی خلاقانه ، سکانس رقص با سکانس چرخ و فلک ادغام می شود. این دو سکانس با فیلمبرداری فوق العاده بارناباس هگی (که بیننده را متعجب می کند و در روایت و شخصیت پردازی هم نقش دارد) آنقدر جسورانه و از زمان خود جلوتر هستند که آدم شک می کند فیلم در دهه پنجاه ساخته شده باشد.
ماری تورچیک نقش دختری معصوم و مظلوم ولی قدرتمند را بازی میکند (او گزینهای مناسب برای ایفای این نقش ها بود. در عشق کارولی ماک ، یکی دیگر از بهترین فیلم های تاریخ سینمای مجارستان هم نقش زنی قدرتمند را بازی میکند). او آنقدر جسور است و آنقدر پدرش را تحت تاثیر قرار میدهد که پدرش تبری را به سمت او پرت میکند. تمام شخصیت ها بر ماری تاثیر میگذارند. فارغ از مخالفت پدر و تنفر ماری از ساندرو و عشقش به ماته ، وقتی مادر از درد و تجربهاش میگوید موجب میشود ماری تمایل بیشتری به عصیانگری داشته باشد. او نمیخواهد به سرنوشت مادرش دچار شود. صدای تکراری تیک تاک ساعت و قطرات آب تاکید بر یکنواختی زندگی - و شاید آرامش نسبی- این دختر دارند. او می خواهد از این زندان ، از این یکنواختی رها شود.
سکانس آخر، در موقعیتی دلهره آور ، هم جسور بودن دختر،و هم توجه پدر به مال و منال -با آن حجم از خشونت- را به خوبی نشان می دهد. ریتم آرام سکانس با صدای شکستن تبر همراه است. اما در ادامه خطر و تبر از بیخ گوش ماری و حتی پدرش میگذرد. و سپس باز هم با صدا (شکستن هیزم) و البته خلوت آن دو ، متوجه میشویم که با یک تغییر مهم ، چیزی بیشتر از آرامش برگشته است.