راه و روش رِی به کاری که گاوبازها می کنند بی شباهت نبود : نیکلاس ری همیشه دست به تجربه های متفاوت و جالب میزد و محتوا هایی خاص و جسورانه میساخت . او مجبور بود برای فرار از فاجعه تعادل را حفظ کند! گاهی اوقات زمین خورد ، اما در بیشتر موارد موفق و سزاوار ستایش بود.
مردانجسور هم از این قاعده مستثنی نیست. در مردانجسور رابرت میچم نقش یک گاو باز حرفه ای (جِف) را بازی میکند که مدتی است از کارش فاصله گرفته. او - ظاهرا پس از مدت ها - به خانه دوران کودکی اش می رود و به طور اتفاقی باعث می شود جوانی به نام وِس (آرتور کندی) به حرفه سابق او بپیوندد (بازگشت به خانه در ادامه نشان میدهد که چه معنی دارد: جف به گاوبازی هم بر میگردد). لوئیز ، همسرِ جوان (سوزان هیوارد) یک رقابت تنگاتنگ را با جف آغاز می کند. پس از فراز و نشیب های فراوان جف از عشقش به لوئیز خبر می دهد (که البته ما با میزانسن های خلاقانه ری، قبل از اعتراف به درون میچم نفوذ کرده بودیم).
آنها در شب زندگی میکنند (جبر و اختیار) : در آنها ... دختر و پسر ازدواج می کنند ، می کوشند از زندگی غیر عادی شان فاصله بگیرند و آن را دگرگون کنند ؛ اما تقدیر اجازه نمی دهد که این پایدار باشد. در مردانجسور زوج فیلم زندگی ساده ای دارند ؛ اما شوهر، بر خلاف همسرش از این زندگی ساده راضی نیست و (با چاشنی تقدیر) یک زندگی پر تب و تاب، یک حرفه سخت و پر خطر را برای ادامه زندگی اش انتخاب می کند. در ادامه جف تاثیر گذار است (باز هم چاشنی تقدیر؟!) : او باعث میشود تا وس بار دیگر زندگیاش را دگرگون کند و این بار به زندگی عادی برگردد. نماهایی که در هر دو فیلم از اتومبیل میبنیم بی شباهت نیستند : هر دو حس تقدیر و تهدید را القا میکنند.
در مکانی متروک (تهدید) : با توجه به مردانجسور ، رودئو برای زنان خطرناک تر به نظر می رسد! زنان، همسران گاو بازان، به اندازه آسیبی که شامل جسم مردان می شود، از نظر روحی زخم میخورند. این اضطراب و تهدید بزرگ با تجربه بانوان قدیمی و حرفهای آنها به لوئیز گوشزد می شود ، تا میل بیشتری برای منصرف کردن همسرش داشته باشد. در درمکانیمتروک تهدید اطرافیان باعث میشود تا لارل (گلوریا گراهام) میل بیشتری به جدایی از دیکس (همفری بوگارت) داشته باشد.
فراتر از واقع (خود بزرگ بینی) : وِس یک شوهر ساده و مهربان است. ورود به گاوبازی (آشنایی با میچم) همان کاری را با او می کند که کورتیزون با اد (جیمز میسون) کرد . و در آخر جف همان کاری را می کند که والی (والتر متیو) کرد. آنها جان خودشان را به خطر می اندازند و با تأثیر گذاری خود (یکی روانی ، دیگری فیزیکی) نمی گذارند دیوانگی و خودبزرگبینی دوستشان ادامه پیدا کند. البته که در فراترازواقع عشقی بین لو (باربارا راش) و والی شکل نمی گیرد ، اما تهدید ، و نگرانیِ همسر در هر دو فیلم به خوبی احساس می شود. درست است که در آخر دیوانگی و خود بزرگ بینیِ اد و وس تمام می شود ؛ ولی ، آیا نباید پایان هر دو فیلم را کنایه آمیز دانست و با یک پوزخند/تلخند واکنش نشان داد؟!