داستان فیلم در دهه هفتاد میگذرد. و استفاده از کلیشه های رایج در فیلمنامه ، دیزالو ، زوم و وایپ جاماندگان را به یک فیلم دهه هفتادی تبدیل کرده است. اگر این فیلم را با آثار پر سر و صدای ۲۰۲۳ مقایسه کنیم ، به این نکته پی میبریم که نگاه جاماندگان نه به آینده است و نه به جهانی خیالی. جاماندگان به گذشته و روابط انسانی مینگرد. مگر چه ایرادی دارد نگاهمان به گذشته باشد؟!
جاماندگان را با خیال راحت میتوان یک کمدی-درام نامید (البته که مانند سایر آثار پین کمدی سیاه). کمدی فیلم از تلخی ها ، ناکامی ها و اشتباهات شخصیت ها بر میآید و گاهی خنده دار نیست.
۲.پین و همینگسون از هیچ یک از شخصیت ها نمیگذرند. حتی کمابیش با خلوت و تنهایی همه شخصیت های اصلی آشنا میشویم.
همان ابتدا معرفی شخصیت ها به شیوهای جالب انجام میشود. ابتدا با گروه کر همراه میشویم : ناگهان پس از ورود به خانه پل هانام (با هنرنمایی پل جیاماتی ، که بعد از راه های فرعی (۲۰۰۴) این دومین همکاری او با پین به حساب میآید) موسیقی تغییر میکند. در پلان های بعدی به تضاد جوانان با پل پی میبریم. معلمی که متوجه میشویم منفور ترین فرد در مدرسه است. کسی که با آرامشی بی رحمانه هر دانش آموزی را که بخواهد (حتی پسر مهمترین خیّر مدرسه) را رد میکند تا نشان بدهد چقدر در کارش دقیق است و با هیچکس تعارف ندارد ؛ اما در زندگی اجتماعی اش آنچنان دقیق نیست و تعارف هم دارد! چون خبر مریض بودن مادر یکی از کارکنان مدرسه که دروغی است برای محول کردن وظیفهاش به او را باور میکند(همین نکته هم در شخصیت پردازی نقش دارد و هم در ایجاد کمدی). این خبر بدی است برای دانش آموزانی که پدر و مادرشان نمیتوانند آنها را به تعطیلات ببرند ؛ چون باید تا پایان تعطیلات با پل در مدرسه بمانند (این خط داستانی را سازندگان فیلم از Merlusse به کارگردانی مارسل پانیول برداشته اند).
البته که جاماندگان به اتفاق پدر یکی از دانش آموزان به اسکی میروند تا تنها سه نفر در مدرسه باقی بمانند (غیر از نظافتچی!) : دانش آموزی به نام آنگوس تالی (دومینیک سسا) ، آشپز مدرسه ( داواین جوی راندولف) و خودِ پل.
پل جیاماتی در راه های فرعی (۲۰۰۴) و جاماندگان (۲۰۲۳)
۳. جمشید ارجمند در نقدی بر فیلم درشکه چی (نصرت کریمی) نوشته بود : « طنز فیلم ساز شاد و آگاهانه است زیرا از اولین تصاویر با فاجعه آمیزترین حادثه که مرگ باشد برخوردی شوخ و تمسخر آمیز دارد (...) و اصلاً شجاعت، این ابتکار که فاجعه را به شوخی میگیرد و آن را دست آویز پیامی خوش بینانه قرار می دهد ستودنی است. خاصه در اوضاع و احوالی که فاجعه سازی و فاجعه پردازی در سینما مد روز شده است.¹ »
این به نظرم در مورد الکساندر پین و جاماندگان هم صادق است. الکساندر پین ، همانطور که پیش تر نوشتم از این تلخی ها برای ایجاد کمدی استفاده میکند. البته نه اینکه بخواهد از تلخی آنها بکاهد ؛ فقط آنها را با کمدی ترکیب میکند تا به نتیجهای مثبت برسد. چیزی که در سایر فیلم هایش هم یافت میشود. در نبراسکا میتوانیم از خودمان بپرسیم که پین نگاهی تحقیر آمیز و تمسخر آمیز به شخصیتش دارد یا خیر ؟ این در درباره اشمیت و راه های فرعی هم حس میشود. حتی میتوانید شباهت های زیادی بین پل هانام و مایلز ریموند پیدا کنید (هر دو نقش را پل جیاماتی بازی کرده).
مثلا پل به مهمانی همکارش (که حالا حتی او را با نام کوچکش صدا میزند!) میرود. از علاقه پل برای ایجاد رابطه با زن با خبریم. در میزانسنی پل را در سمت راست تصویر ، در حالی که روی مبل نشسته میبینیم ، در پشت سرش زن قابل مشاهده است که دارد عاشقانه معشوقش را میبوسد! این شکست بزرگ هم برایمان خنده دار است هم دردناک! میزانسن به گونهایست که چهره بامزه پل را پس از این اتفاق میبینیم و این خندهدار است ، اما شکست پل غمانگیز به نظر میرسد. این همان کارگردانی خوب پین است.
بخشی دیگر از ریزه کاری ها را نمیتوان آنطور که باید و شاید کمدی دانست اما فیلمنامه در پیش بردن داستان و نتیجه گیری های پایان فیلم از آن استفاده میکند. مانند چشم پل ، که انحراف دارد. شخصیت جوان فیلم برایش حای سوال است که باید به کدام چشم او نگاه کند. فیلمنامهنویس پاسخ را در پایان فیلم گنجانده که شکلی دوست داشتنی به پایان فیلم میبخشد.
۴.در یکی از سکانس ها، نوجوان تخس فیلم (که از کلیشه های فیلم است) یکی از دستکش های کودکی از جاماندگان را گم و گور میکند. سپس کودک با دست خودش دستکش دیگرش را دور میاندازد. این را میتوان تعمیم داد به سختی های زندگی. چیزی که سه شخصیت مهم فیلم بیش از دیگران با آن دست و پنجه نرم میکنند. آنها باید این سرمای سخت را تحمل کنند!
این سه نفر همگی درگیر مشکلات خودشان هستند: آشپز مدرسه ، مادری است که به تازگی پسر نوجوانش را در جنگ ویتنام از دست داده ، دانش آموز «باهوش و روی مخ» هم درگیر مشکلات پدر و ازدواج مجدد مادرش است ( ماه عسل مادرش باعث شده در مدرسه بماند) و پل هم تنهاست. اینها به خاطر همین مشکلاتشان مورد تمسخر قرار میگیرند. اما به اتفاق هم ، موقتا ، خانواده ای تشکیل میدهند. آنها سر سفره کریسمس با هم غذا میخورند ،با هم به سفر میروند و... این به نظرم بیشتر یک پیوند دوستانه است. شاید هم برخی بگویند آشپز مادر است ، پل پدر و تالی فرزندشان !
آنها یکدیگر را درک میکنند و از راز های هم با خبر میشوند. آنها نه تنها خودشان را تغییر میدهند بلکه سبب تغییر دیگران هم میشوند. این اتفاق البته بیشتر در مورد پل صادق است. کسی که مانند اشمیت در درباره اشمیت یا حتی ریموند در راههایفرعی سعی میکند به زندگی خودش معنا دهد و خودش و دیگران را اصلاح کند. حتی خود پل در همان سکانس های ابتدایی فیلم جملهای از سیسرو نقل میکند که به بحث آخر من ارتباط دارد : «ما فقط به خاطر خودمان به دنیا نیامدیم.,»
_______________________________________
1.درشکهچی،نصرت کریمی ، نشر کتاب سیامک
سلام
ممنون
این فیلم را در برنامه قرار خواهم داد.
سلام. حتما ببینید.