سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی
سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی

شکلات (Chocolat) 1988 / سیاهی تره نخوام!*

 

 

نخستین فیلم کلر دنی، از نگاه دختری که با او،با فلش بک ، به دوران کودکی اش می رویم روایت می شود ؛ ولی شکلات ،پیش از اینکه داستانی داشته باشد به رفتار شخصیت هایش توجه دارد.کارگردان در اکثر پلان ها همه شخصیت ها را در قاب قرار می دهد تا به نگاه ها و رفتار های همه توجه کنید.شخصیت های فیلم با رفتار و حرکات و نگاه هایشان حرف می زنند.دیالوگ ها در این فیلم کمتر چنین کارکردی دارند.« برو ظرف ها رو بشور!» چه چیزی می تواند به ما بگوید ؟! هرچند که شخصیت پدر در اواخر فیلم یک مونولوگ خیلی خوب درباره «افق» می گوید که می توانیم به بحث جامعه شناسانه فیلم ربطش بدهیم. اوج  نگاه ها و رفتار های معنا دار در دو پلان اتفاق می افتد. یکی زمانی که پروته و  ایمی یکدیگر را در آینه می بینند و به هم زل می زنند. و دیگری زمانی که زن ساق پای او را لمس می کند و خب مارا به یاد زانوی کلر اریک رومر می اندازد. در واقع برای من، با کمی تغییر کوچک و بزرگ، این فیلم بازسازی نگاه اریک رومر به روابط عاشقانه و بعضا جنسی شخصیت ها به یکدیگر است‌. روابطی نصفه و نیمه که به سرانجام نمی رسند و فرجامی دارند که شاید ذهن را به سمت فتیش ببرد. کلر دنی دستیار جارموش بوده و تعجبی ندارد که از ازو و رومر تاثیر بگیرد.

کند بودن ریتم فیلم ، باز هم من را به یاد رومر انداخت.اگر در اینترنت بگردید ، می خوانید که برخی منتقدان کند بودن این فیلم را یک ضعف دانستند؛ در حالی که کند یا تند بودن ریتم فیلم نمی تواند دلیل بد یا خوب بودن آن باشد. کلر دنی این فیلم را برای تماشاگر عام نساخته است. همانطور که رومر نمی ساخت. مدمکس نیست که!


زن از خدمتکار می خواهد تا برای پوشیدن لباسش به او کمک کند.نمایی که یکدیگر را در آینه می بینند.


این فیلم من را به یاد یک ترانه فولکلور و محبوب گیلکی انداخت.ایمی غیر مستقیم ، مثل آن ترانه گیلکی معروف به پروته می گوید : بوشو بوشو تره نخوام ، سیاهی تره نخوام!(برو برو تو رو نمی خوام. سیاهی تو رو نمی خوام) * او چون سیاه است توسط ایمی پذیرفته نمی شود.

در واقع  کلر دنی هیچ ابایی از بیان حرف های ضد نژادپرستانه ندارد. او  از استعمار سخن می گوید. این بحث پس از اضافه شدن شخصیت هایی که هواپیمایشان سوخت تمام کرده شدت می گیرد؛ که شاید یکم زیاده روی در آن دیده شود. هرچند که خود کارگردان این فضا را در کودکی حس کرده. او به خاطر کار پدرش مدتی را ، در کودکی،در آفریقا گذرانده و شخصیت دختر فیلم انگار خود کلر دنی است. 

خوشبختانه این حرف ها باعث نمی شوند که ما از فضای روان شناسانه فیلم دور شویم. در واقع دو عنصر مهم فیلم (عشق و نژادپرستی) با هم عجین شده اند.پایان فیلم ، باز هم به  مسئله اجتماعی اشاره می کند و در طول فیلم هم در حاشیه قرار نمی گیرد : مرد سیاهپوستی که خدمتکار مردی سفید پوست و خانواده اش است ، و پس از رفتن موقتی اربابش از خانه می خواهد از فرصت استفاده کند؛ولی مرز و خط فرضی سیاه ها و سفید ها این اجازه را به او نمی دهد.


*اشاره به آهنگ معروف فولکلور گیلکی. (که به نظرم نزادپرستانه است!)

نظرات 2 + ارسال نظر
میله بدون پرچم سه‌شنبه 2 اسفند 1401 ساعت 15:52

سلام
اینکه ارباب می‌رود و رعیت بخواهد تاحدودی جای ارباب را پر کند مسئله‌ای است که معمولاً ساده گرفته می‌شود. صرف جابجایی فیزیکی باعث نمی‌شود همه لوازم و شرایط را هم با خودش همراه کند. در واقع امور فرهنگی و اجتماعی با چوب جادویی تغییر نمی‌کنند. متاسفانه. خیلی باید زحمت کشید و عرق ریخت. مداوم هم باید نظارت کرد و تصحیح کرد.
باز هم کنجکاو شدم

سلام.
خوشحالم که باز هم کنجکاو شدید!
اینجا بیشتر کارگردان، به همون قضیه عاشقانه توجه داره. یعنی مرد سیاهپوست همون کار های قبلی رو به عنوان خدمتکار خانه انجام میده و به نظرم علاقه نداره که رئیس باشه. باید فیلم رو ببینید تا منظور من رو متوجه بشید.

سید محسن شنبه 6 اسفند 1401 ساعت 00:32

درود بر شما--از خواندن گزارش شما در باره فیلم لذت بردم وچون زیاد اهل فیلم دیدن نیستم نمی توانم این فیلم را هم ببینم -ولی کلیت موضوع دستگیرم شد .مرسی---ضمنا مابه ازای * در متن چیزی نبود و من متوجه ترانه گیلکی نشدم

سلام و درود. ممنون که یادآوری کردید. باید تصحیح کنم‌.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد