پوستر فیلم رنگ سبز را نشان می دهد. منظور همان زندگی کردن است. نشان دادن ساعت دیجیتالی و توستر و تکرار های کسل کننده زندگی شهری با مفهوم مذکور در تضاد است. رنگ سبز به دوستی ها و وانمود نکردن ها اشاره می کند.
هری از اینکه بگوید ژرژ دوستش است امتناع می کند. اما اگر با ژرژ آشنا نمی شد هیچگاه نمی توانست واقعا زندگی کند. پول شاید مهم ترین مانع باشد. نمی گذارد هری زندگی اش را بکند. او در مقابل مشتری ها و مردم خوب می داند چه کار کند. لبخند بزند و مخشان را بزند. ولی در زندگی شخصی خودش ناکام است. وقتی با ژرژ آشنا می شود،درمی یابد که زندگی چیست. مثل پرواز بر آشیانه فاخته ، ژرژ و دوستانش اتوبوسی (در فیلم فورمن کشتی) را می دزدند تا با هری تولد دوست ژرژ (که یک دختر- مثل ژرژ- با سندروم دان است) را جشن بگیرند. در پرواز... جک نیکلسون مستقیما با یک نفر مقابله می کرد ولی هری و ژرژ با یک دنیا که درگیر چیز هایی به ظاهر ارزشمند و ریاکاری شده جنگ می کنند. خندیدن و شادی کردن و لذت بردن از زندگی چیزی است که هری به آن پی می برد و برای همین هم در سکانس آخر، روز هشتم (روزی که ژرژ متولد شد) را گرامی می دارد.
ممنون از یادداشت های خوب تون.
لطف دارید.