سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی
سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی

نگاهی گزیده (و کمابیش شخصی!) به سینمای کمدی


ابتدا بگذارید با اشاره‌ای اجمالی و گزیده به مقاله جرالد مست  ، مقدمه ای بر سینمای کمدی(اینجا) ، نگاهی داشته باشیم به اینکه چگونه یک فیلم می تواند کمدی باشد؟

 

 


طرح های کمیک (Comic Plots)


۱.همان طرح آشنای کمدی نو در ادبیات. (یونان،قرن سه تا چهار ق.م) که حاوی فراز و فرود در داستان و وصال دختر و پسر در پایان است. مثل هفت شانس (باستر کیتون) و فارغ التحصیل(مایک نیکولز).


(سه تای بعدی از آریستوفاس-کمدی قدیم یونان-تاثیرگرفته اند)


۲.پارودی،نقیضه. همان بازسازی کمدی. مثل سه عصر (کیتون) که پارودی تعصب (گریفیث) است.


۳.قیاس خلف (reductio ad absurdum). یک هرج و مرج: اشتباهی کوچک و پایانی فاجعه بار . مانند دکتر استرنج لاو (کوبریک) و قاعده بازی (رنوار) . و حتی فیلم های لورل و هاردی 

۴.نوعی تحقیق در طرز کار یک جامعه. بیشتر به صورت موازی به طبقات نگاه می کند. مانند آزادی از آن ماست (رنه کلر) ، قاعده بازی(رنوار) و دیکتاتور بزرگ(چاپلین).

۵. یک کاراکتر یا تیپ که کنش های مختلف این فیگور را در موقعیت های گوناگون می بینیم.درست مثل ژاک تاتی‌. این نوع طرح شباهت دارد به رند‌نامه (Picaresquei) که در اسپانیا و قرن شانزده رواج داشت.

۶.یک موقعیت خاص و شیرین کاری های مختلف یک شخصیت. مثل فیلم های چاپلین و وودی آلن.

۷.شخصیت محور است. کسی که خودش را توی هچل می اندازد.ژنرال (کیتن) و حتی شمال از شمال غربی (هیچکاک)

۸.مثل آقای اسمیت به واشنگتن می‌رود (کاپرا) ،  آپارتمان(وایلدر) و  دانشجوی جدید الورود(لوید) . تیپ یا شخصیتی که در آخر متوجه می شود در زندگی اش مرتکب اشتباهی شده.

×۹. اخفا و پوشیدگی: این یکی را خودم اضافه کردم. مثل بودن یا نبودن (لوبیچ). البته این کمی پیچیده است و نیاز به توضیح دارد:

در کتاب  ترس و لرز، کی‌یر‌کگور با پیوندی به آثار کلاسیک، می نویسد که تنها در صورتی پنهان‌کاری در یک اثر می تواند کمدی پدید بیاورد که یک چیز بی‌اهمیت پوشیده شود. مثلا مردی که برای دیدار با معشوقه‌اش کلاه گیس به سر می گذارد تا سر کچلش را پنهان کند. در بودن یا نبودن  شخصیت ها بازیگران تئاتر ورشو هستند ، که با بازی کردن نقش هایی در مقابل آلمانی های نازی ، هویت خود را پنهان می کنند و از جانشان دفاع! پس مسئله ای با اهمیت هم اگر توسط شخصیت پنهان شود،می تواند موجب کمدی شود. در واقع این به نگاه و هدف کارگردان بستگی دارد‌.

در ایران  این نوع طرح را با سریال پایتخت به یاد می آورم. قسمتی از این سریال (در تمامی فصل ها) را به یاد نمی‌آورم که در آن شخصیت ها به دنبال پنهان‌کاری نباشند. این تکرار بسیار خسته کننده و ضعف سریال را نشان می‌دهد.اگر دیده باشید می دانید که سازندگان سریال شورش را در آورده‌اند!


در مورد اخفا و پوشیدگی در سینمای کمدی مطلبی جداگانه خواهم نوشت‌.


حال و هوای کمیک (Comic Climate) 

۱.نام فیلم. مثل فیلم اتوره اسکولا : آیا قهرمانان ما قادر به یافتن دوستشان که به طرز مرموزی در در آفریقا ناپدید شده‌اند هستند؟ (!)
یا هاوارد هاوکز:آتیش‌پاره، بزرگ کردن بیبی و میمون بازی

۲.شخصیت ها و بازیگران کمدی:برای مثال، نبود باستر کیتون در ژنرال فیلم را دلهره آور(تر) می کرد و برعکسش هم وجود دارد: حضور مهران رجبی در خانه پدری ممکن است تماشاگران عام را به خنده وا دارد‌.

۳.موضوع داستان : که بعضی فیلم ها از این قضیه سوا هستند. مثل دکتر استرنج لاو.

۴.دیالوگ ها. مثل منشی همه کاره او (هاوکز) و فیلم های برادران مارکس.

۵دور کردن تماشاگر از توهم سینما و شکستن دیوار چهارم. وقتی می دانیم فیلم است. مثل پارودی وسترن مل بروکس ، زین های شعله‌ور و شروع میمون بازی .

۶.میزانسن و دکوپاژ


محتوای کمیک ( Comic Thought ) 

۱.تماشاگر موضوع و محتوای کلی فیلم را درک می کند. یا تنها می تواند در کنایه ها و ایهام های جزئی آن را درک کند.  غذا خوردن مردم در طول فیلم عصر جدید بار ها نشان داده می‌شود. 

۲.در پیرنگ و بطن داستان : مانند سفر های سالیوان.

۳. شاید قصد فیلمساز نباشد،یا در لایه های زیرین فیلم باشد و یا منتقدان به محتوای فیلم اشاره کنند‌‌. جعبه موسیقی با بازی لورل و  هاردی،  مفهوم و حال و هوای ابزورد انتظار گودو را به یاد می آورد‌.


مهم ترین عناصر سینمای کمدی

این البته محدود کردن نیست، مشخص کردن مهم ترین عناصر کمدی است. وگرنه خودم می دانم کمدی به این سه عنصر ختم نمی شود؛ ولی عمده شوخی ها و طراحی شخصیت ها با این سه عنصر ساخته می‌شوند.

این عناصر را در شوخی ها و موقعیت های مختلف می بینیم؛ ولی اینجا سعی کرده ام به گونه دیگری به آنها نگاه کنم. چون شوخی ها نمایان هستند و گفتن آنها پسندیده به نظر نمی رسد. استفاده از تضاد،تکرار و اغراق در این فیلم‌ها آشکار و نمایان است. این نمایان بودن با توجه به ظرفیت های سینما بیشتر هم می شود.


تضاد

به همان دلیلی که نوشتم،اینکه این شوخی ها نمایان هستند،به گونه‌ی دیگری از استفاده این عناصر،در کلیات داستان و شخصیت ها و نه در جزئیات و شوخی های کوچک اشاره می کنم‌‌. برای تضاد ، تضاد شخصیت ها را نوشته ام‌.

بالا : لورل و هاردی(اسم فیلم را نمی‌دانم!) راست:سوپ اردک /چپ:میمون بازی 

این عنصر چشمگیر و آشکاری‌ست. مانند لورل و هاردی : چاق و لاغر! در اینجا به رفتار و کردار این دو کاری ندارم. فقط اگر از نظر فیزیکی نگاه کنیم این عنصر قابل مشاهده است. این تضاد خودش یک وضعیت کمیک درست می کند. اینکه ما دو چیز کاملا متمایز را در کنار هم می بینیم بامزه است. 
هاوارد هاوکز در بزرگ کردن بیبی دو شخصیت که در کردار و رفتار با هم اختلاف دارند را در کنار هم می گذارد و موقعیت هایی را پدید می آورد‌. (در میمون بازی،قرن بیستم و ... هم همینطور است)
تضاد بین شخصیت ها را در آثار برادران مارکس هم می‌بینیم.  کار هایی که گروچو با کلام می کند را هارپو با زبان بی زبانی انجام می دهد!
 و کمی نا محسوس تر تضاد این برادران با دیگر شخصیت های فیلم. 

بالا:وودی آلن در پول را بردار و فرار کن/ پایین:ژاک تاتی


تضاد به گونه ای دیگر هم در سینما وجود دارد: ژاک تاتی! تضاد موسیو اولو ساده با فضای بیش از اندازه منظم پیرامونش که دستمایه کمدی منحصر به فرد تاتی می شود. او وصله‌ی ناجور فضا و معماری مدرن است .  او خودآگاه/ناخودآگاه با پیروی نکردن از قوانین و همرنگ جماعت نشدن تغییراتی را در آن فضا به وجود می آورد. تضادش با بقیه و با فضا و معماری مدرن  آشکار است. 
نمونه مدرن تر تضاد را در پول و بردار و فرار کن می بینیم. اینکه یک شخصیت به گروه خونی اش نمی خورد این کاره باشد. ما تعجب می کنیم که چنین مردی سارق بانک است و نوچه های زیادی دارد!
این را نا محسوس تر در میمون بازی می بینیم. بارنه بی را قبل و بعد از خوردن دارو با هم مقایسه کنید‌. این دفعه تحولات یک شخص و تضاد آن بامزه است.
این تضاد ها می توانند در کلیت داستان، شخصیت ها و شوخی های ریز و درشت فیلم وجود داشته باشند. سینما با کلام و تصویر و صدا می تواند تضادی کمدی خلق کند. و منظورم از ظرفیت ها همین است‌.

«در سینمای کمدی ایران در ده پانزده سال گذشته ، بار ها شاهد این بوده ایم که سازندگان این فیلم‌ها سعی کرده‌اند با تضادی بین افرادی زیادی مذهبی و افرادی کاملا غیر مذهبی مخاطب را بخنداند. این بسیار در سینمای ایران تکرار شده است. از چارچنگولی تا دینامیت! چه در بطن فیلم چه در گوشه و کنارش!»


تکرار

سیرک


این یکی را بیشتر با برادران مارکس ، به ویژه هارپو، به یاد می آورم. تکرار و اغراق مهم ترین عنصر شوخی های اوست.

 به نظرم تکرار اصلی ترین عنصر برای ایجاد فضایی ابزورد در یک اثر کمدی است . رفت و آمد های گوگو و دی دی (در انتظار گودو) را می توان به لورل و هاردی تعمیم داد. (البته بیشتر در دراز مدت و در طول تمام فیلم هایشان.)  اینکه همیشه این دو را با هم می بینیم ، همیشه با هم دعوا دارند و به هم می توپند. 

 تکرار ظاهری در شوخی های فیزیکی زیاد به کار می رود و با آن آشنایی داریم. آنقدر زیاد هستند که چندان نیازی نداریم که مثال بیاورم. در کمدی های کلاسیک صامت تکرار به وفور دیده می شود.

در سینمای ناطق تکرار در کلام را خیلی می بینیم. در واقع در دیالوگ ها. ممکن است تکیه‌کلام باشد. یا مثل سکانس اول سفر های سالیوان (وقتی کارگردان دارد در مورد فیلمی که دوست دارد بسازد به تهیه کننده ها می‌گوید) در یک گفتگو:

سالیوان : من می خوام  (فیلمی که قراره بسازم) تفسیری بر شرایط مدرن باشه. مشکلاتی که یک مرد معمولی با اون دست و پنجه نرم میکنه!
لبران : اما با کمی سکس.
 سالیوان : خیلی کم، اما نمی‌خوام به اون تاکید کنم. من می خوام این فیلم یک سند باشه. من می خوام یه آینه برای زندگی نگه دارم. من می خوام این یک تصویر از کرامت باشه! یک بوم نقاشی واقعی از رنج بشریت!
لبران : اما با کمی...
سالیوان : [ با اکراه ] با کمی سکس
 شوخی تکرار را در سینمای ایران و تلویزیون بیش از حد می بینیم. تا حدی که لوث و لوس می شود.

در آخر اجازه بدهید فیلمی را مثال بزنم که پایه و اساسش، طرح و داستانش تکرار است : روز گراندهاگ/موش خرما.

در این فیلم هواشناس عبوس فیلم ، با بازی بیل موری ، هر روز،یک روز، که همان روز گراندهاگ باشد،برایش تکرار می شود!




اغراق و مبالغه

بالا:هفت شانس / پایین:ایمنی آخر از همه

اغراق در کمدی بسیار نمایان است.(فکر کنم از واژه نمایان برای تمام عناصر استفاده کردم!) باز هم نگاه کنید به برادران مارکس . یا اینکه هرولد لوید در ایمنی آخر از همه آن جور از ساعت آویزان می شود. یا باستر در هفت شانس که تصویرش را مشاهده می کنید. اما این اغراق نمایان خیلی نیاز به توضیح ندارد چون نمایان است!
بیایید به نوعی دیگر از اغراق در سینما - و قبل از آن ادبیات و نمایش - توجه کنیم.

در یونان باستان،به نمایشنامه هایی کمدی می گفتند که در پایان با شانس ، یا دخالت ماوراءالطبیعه و خدایان  شخصیت داستان فرجام خوبی داشته باشد. این را در کار های کاپرا هم می بینیم‌. یعنی در سینمای کاپرا اغراق وجود دارد. پایان هایش همیشه با اغراق و رویایی هستند. این فیلم ها در دوران رکود اقتصادی به مردم آمریکا امید می دادند.

این رسالت و وظیفه را پرستون استورجس در سفر های سالیوان به خوبی نشان می دهد و به خودش و همکارانش تلنگر می زند. سالیوان اول می خواهد  وقایع دردناک زمان خودش را مستند وار به نمایش بگذارد ولی در ادامه این سوال را از خودش می پرسد که نشان دادن دردی که مردم خودشان با آن دست و پنجه نرم می‌کنند چه فایده ای دارد؟! وقتی می بیند که مردم چگونه به میکی موس می خندند،و دردشان را برای چند دقیقه فراموش می کنند، می فهمد که باید چه کار کند‌‌‌‌...


عکس اول :
ردیف راست،بالا به پایین: پرستون استورجس و بازیگرانش(ورونیکا لیک و جوئل مک‌کری) در پشت صحنه سفر های سالیوان/ /هاوکز، کاترین هپبورن و کری گرانت در پشت صحنه بزرگ کردن بیبی‌/ / جیمز استوارت و فرانک کاپرا در پشت صحنه چه زندگی شگفت انگیزی ردیف چپ، بالا به پایین:باستر کیتون،استن لورل و اولیور هاردی، هارپو،گروچو و چیکو مارکس‌.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد