سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی
سینه‌فیلیا

سینه‌فیلیا

یادداشت‌های سینمایی

کوتاه درباره می خواهم زنده بمانم ! (1958 / !I Want To Live)

رابرت وایز از همان ابتدای کار یعنی در تیتراژ خلاقیتش را نشان می دهد. عنوان فیلم ، به صورتی ناگهانی بر پرده نقش می بندد و اندک اندک از ما دور ، کوچک تر و در نهایت محو می شود. این چیزی است که وایز در می خواهم زنده بمانم! نشان می دهد.  باربارا گراهام(سوزان هیوارد ، که برای این نقش برنده اسکار شد) ، زنی است که اندک اندک و به تدریج به ورطه مرگ می افتد به گونه ای که حتی خودش هم نمی داند چگونه کار به اینجا می رسد! وقتی نیم ساعت از فیلم گذشت ، از خودم پرسیدم که چرا اتفاقات و تغییرات زندگی باربارا انقدر سریع در فیلم رخ می دهد؟ این سریع بودن ریتم روایت فیلم دقیقا به همین نکته اشاره دارد . اینکه باربارا چگونه ، بدون اینکه خودش متوجه باشد، زندگی اش را به نابودی می کشاند. انتخاب های اشتباه و تکانشی او این مسیر را هموار می کنند. این تصمیم ها مانند قمار کردن هستند (همان  طور که خودش موقع انتخاب های سرنوشت ساز چنین ادایی را در می آورد) که در نهایت به شکست ختم می شوند. البته که رابرت وایز دنبال مقصر نمی گردد و اجازه می دهد که تماشاگر خودش قضاوت کند. او ما را با زندگی گراهام تنها می گذرد و از ظرفیت سینما برای قضاوتی کورکورانه استفاده نمی کند.

البته که از همان شروع فیلم ، جایی که باربارا هنوز وارد داستان نشده ، رابرت وایز با نما های کج و معوج (داچ انگل) وضعیت نا امن فضای داستانش را نشان می دهد. نما هایی از افرادی که در بار نشسته اند و مشروب می خورند و نوازنده هایی که موسیقی جاز می نوازند. فضایی تاریک با نور اندک و پر از دود و سیاهی .

رقص  باربارا در ابتدای فیلم  بی تفاوتی و بی خیالی او را نشان می دهد (او حتی در زندان هم موسیقی گوش می دهد و می رقصد). در هنگام رقص آدم ها دور و بر باربارا جمع می شوند . این چیزی است که باربارا بعد ها و در سکانس هایی که خبرنگاران دورش جمع می شوند و یا در زندان و زمانی که به اعدام نزدیک است با آن مواجه می شود. این شاید نگاهی کنایه آمیز به سقوط تدریجی این زن باشد.

بی تفاوتی و بی خیالی باربارا در جایی دیگر هم نشان داده می شود. وقتی پلیس می خواهد باربارا را دستگیر کند ، نام او را صدا می زنند و از او می خواهند که از خانه بیرون بیاید. او پیش از تسلیم شدن ، به آینه نگاه کرده ، خودش را مرتب می کند و مو هایش را شانه می زند. او در همه حال دوست دارد آراسته باشد ، مهم نیست که به کجا می رود ؛ مهمانی ، زندان یا اعدام!

ما می دانیم که باربارا یک قاتل نیست. ما نمی توانیم او را در ماجرای قتل گناهکار بدانیم اما این را می دانیم که او در وضعیتی که برای زندگی اش رخ داده ، در تباهی زندگی اش گناهکار است. البته که می توانیم جامعه را هم (با توجه به نما های داچ انگل اول فیلم،بدون حضور باربارا) مقصر بدانیم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد