آنقدری از ارتفاع ترس ندارم که نتوانم از نردبان بالا بروم . اما مسلما مانند خیلی از افراد نسبت به صخره نوردی و رفتن روی برج رادیویی ترس دارم! فیلم ها چندین بار من را به وسیله ارتفاع ترسانده اند:
کوهستان (The Mountin):پیرمردی با بازی اسپنسر تریسی سعی می کند از صخره ها بالا برود . عرق از سر و روی پیرمرد می ریزد. با پارچه صورتش را خشک می کند. او باید پایش را روی حفره ها بگذارد. اگر پایش بلغزد چه؟! تصورش سخت است : هر کس از آن ارتفاع بیفتد هلاک می شود. فرصت اشتباه ندارد و همین ترسناک است. پایش سر می خورد. نزدیک است بیفتد ؛ اما نه... (این فیلم من را به یاد مستند Free solo نیز می اندازد.)
صخره نورد(Cliffhanger): سیلوستر استالونه با اعتماد به نفسی بیش از حد زنی جوان را راهی می کند. هلیکوپتر امداد و نجات آمده است. یک سر طناب به هلیکوپتر وصل است و دیگری آن طرف صخره ، جایی که استالونه و دختر ایستاده اند. طناب مانند نخی که روی آن لباس های شسته شده را پهن می کنند وصل شده و دختر مانند اتاقک تله کابین است . در بین راه بندی که دختر را در ارتفاع نگه داشته باز می شود. استالونه تمام تلاشش را می کند اما فایده ای ندارد. فکر می کردم او موفق می شود و دختر را نجات می دهد اما ظاهرا سازندگان فیلم می خواستند گذشته ای دردناک برای قهرمان فیلم بسازند (این نکته من را به یاد سرگیجه هیچکاک هم انداخت). بعد از این سکانس شبکه رفت سراغ دارو های ترک اعتیاد و قوای جنسی و من هم کانال را عوض کردم!
ارتفاع(Fall / 2020) :داشتم از سر بیکاری کانال ها را بالا پایین می کردم . روی یک کانال که بیست و چهار ساعته فیلم پخش می کند نگه داشتم. چیزی که از تلویزیون دیدم این بود: دو زن بالای یک برج (که به یک برج رادیویی در آمریکا شباهت دارد) در بیابان و برهوت گیر افتاده اند و سعی می کنند با فرستادن پهباد ، به یکی از خانه های اطراف پیامی ارسال کنند. برای این کار یکی از آنها به بالای برج می رود تا پهپاد را شارژ کند. کرکسی پشت سر هم به او ضربه می زند و نمی گذارد که او این کار را انجام دهد . او بالاخره موفق می شود. می آید پایین تر پهپاد را می فرستد ولی اتفاقی رخ می دهد که به طنزی تلخ شباهت دارد. برای من که ترس از ارتفاع دارم این صحنه ها برایم دهشتناک بود! حتی تصورش هم برایم سخت است! من فیلم را از اول ندیدم ولی در این سکانس کارگردان به شدت موفق بوده.
خانه ای زیر صخره ها(Ház a sziklák alatt) : مردی از جنگ به روستایش بازگشته و متوجه درگذشت همسرش شده. با اینکه خواهر زنش او را دوست دارد و مانند یک همسر از او نگهداری می کند اما ظاهر او ، چهره نه چندان زیبا و گوژپشت بودنش مرد را راضی نمی کند. او ترجیح می دهد با یک دختر زیبا ازدواج کند. خواهر زن مرد هر کاری می کند تا این ازدواج را به هم بزند. مرد که از دست زن گوژپشت عاصی شده ، وقتی با او به کوه و دره می رود ، فرصت را غنیمت می شمارد...
گذرگاه تاریک (Dark Passage): همفری بوگارت ، پس از کش و قوس های فراوان به کسی که گذشته ای تاریک را برایش رقم زده می رسد. او از زن نفرت انگیز فیلم اعتراف می گیرد و این برای او کافی است اما برای پلیس نه. زن هول شده است و پنجره هم باز است : شاید از قصد و شاید هم از اضطراب ، به وسیله ارتفاع به کام مرگ می رود.
فراری(The Fugitive): ما می دانیم که هریسون فورد بی گناه است. تامی لی جونز پلیس خوبی ست اما مانند ما نسبت به این واقعیت آگاهی ندارد ؛ او هریسون فورد را تعقیب می کند تا اینکه سر از سر ریز سد در می آورند. در آن ارتفاع مرگبار ، فورد باز هم بی گناهی خودش را اعلام می کند اما نباید انتظار داشت که پلیس حرفش را باور کند. او چاره ای جز پریدن ندارد...
شرک (Shrek): شرک برای اینکه از شر موجودات تبعید شده توسط لرد فارکواد، که مرداب او را احاطه کرده اند خلاص شود ، مجبور است به قصر اژدها برود و پرنسس فیونا را نجات دهد. او به همراه "خره" عازم سفری پر پیچ و خم می شود. شرک و خره برای رسیدن به فیونا ابتدا باید از پلی معلق عبور کنند . شرک از این بابت ترسی ندارد اما خره (شاید مثل بیننده فیلم!) نسبت به عبور از پل امتناع می کند. هر چند که شرک هر جور شده خره را با خودش همراه می کند.
در شعر و ادبیات ایران ،عشق قامت زنانه ندارد