این مصاحبه در سال ۲۰۰۷ و در زمان اکران فیلم انجام شده.
چه چیزی در ابتدا شما را به سمت فیلمسازی جذب کرد و این روند در طول دوران حرفه ای شما چگونه شکل گرفت؟
من در 4 آوریل 1957 متولد شدم، اما ... (به فیلمی از بت زندگی اش ازو اشاره میکند. آکی می گوید روی سنگ قبرش نام این فیلم را می نویسد : متولد شدم، اما... ) وقتی شانزده ساله بودم، «نانوک شمال» فلاهرتی و «عصر طلایی» بونوئل را دیدم و فهمیدم که سینما می تواند بیش از یک مشت دلار باشد. این روزها دیگر چندان مطمئن نیستم ...
[من فکر می کنم] اگر بتوانیم تلویزیون و روزنامه ها و اینترنت را فراموش کنیم و به فیلم ها و رویاهای جمعی موجود در 35 میلی متری برگردیم، گام بزرگی به جلو خواهد بود.
ایده «نورهایی در شفق» چگونه شکل گرفت؟
«نور هایی در شفق» به سهگانهای پایان میدهد که با «ابرهای شناور» و «مردی بدون گذشته» آغاز شد و در نتیجه «قربانی» «خوشبینی فوقالعاده» پیشینیانش است. اگر به مسیر آنها ادامه می داد، سندی از «بهشت روی زمین» بود.
لطفا در مورد روش ساخت فیلم کمی توضیح دهید...
از آنجایی که من شدیداً از دروغ بدم می آید (مگر اینکه به نفع خودم باشد) مجبور شدم فیلمی به اصطلاح «واقع گرایانه» بسازم که در فنلاند مدرن به این معنی است که قهرمان داستان هر که باشد مورد به شدت مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. اما امید زیادی هم در این فیلم وجود دارد اما فقط در 18 فریم آخر.به راحتی می توان از عنوان این فیلم فهمید که چارلز اسپنسر چاپلین پدرخوانده این فیلم است. دیگری برسون است. و چه چیزی بدست می آورید؟ ولگرد بی امید؟
تامین مالی چگونه انجام شد؟
تامین مالی، تولید و توزیع یک فیلم هرگز مشکل ساز نبوده است، زیرا بودجه من حداقلی است و همیشه خودم تولید می کنم. من به تنهایی می نویسم و ویرایش می کنم، یعنی مجبور نیستم با کسی مذاکره کنم، که گاهی اوقات تنهایی و همیشه افسوس و حیف است.
چه ژانرها یا داستان های دیگری را دوست دارید کشف کنید؟
من هرگز سعی نکردم یک کمدی خالص بسازم (اگر وجود داشته باشد)، احتمالاً به این دلیل که پیچیده ترین ژانر از همه ژانرها است. من همچنین گاهی اوقات رویای یک فیلم هیجان انگیز قدیمی را در سر می پرورانم، اما از آنجایی که همه از قبل در آن دریا ماهیگیری می کنند، آن را به آماتورها واگذار می کنم.
آیا ایده ای هست که بتواند به پروژه بعدی شما کمک کند؟
وقتی جوان بودم، ایده ها مثل باران در فصل بهار به وجود می آمدند و سالی سه فیلم می ساختم. اما پیر شدن تنها به این معنا نیست که کسلکننده، ضعیف و مزاحم برای دوستان (همیشه رو به کاهش) خود و همچنین زشت و احمق میشوید، بلکه به این معناست که کند میشوید! این بزرگترین وحشت است. بنابراین… موضوع فیلم بعدی من باز و آزاد است…
تعریف شما از «فیلم مستقل» چیست و آیا از زمانی که برای اولین بار به عنوان یک فیلمساز شروع به کار کردید، این تعریف تغییر کرده است؟
به دلایلی که قبلاً ذکر کردم، من همیشه کاملاً آزاد بوده ام تا آنچه را که می خواهم از دریچه فیلم بسازم (با محدودیت های مالی خاص). مثلاً اگر منظورتان فیلمهای مستقل در ایالات متحده است، باید اعتراف کرد که آنها تنها فیلمهای جالب (خوب یا بد) ساخته شده در این کشور هستند. هالیوود یا به طور کلی «صنعت» به سختی می تواند هر 20 سال یک شاهکار تولید کند.
این با توجه به تلاش و میلیاردها دلار بسیار تاسف بار است. هالیوود، به نظر من، مانند یک مار زنگی مرده است - "هنوز تا غروب آفتاب حرکت می کند." این به ویژه غم انگیز است، زیرا تا اوایل دهه 60، زیباترین "ماشین رویایی" تمام دوران بود. برای درک منظور من فقط باید همفری بوگارت و برد پیت، بت دیویس و نیکول کیدمن یا ادوارد جی رابینسون و بروس ویلیس را با هم مقایسه کنید. آنهایی که اول گفتم بزرگسال بودند.
برخی از فیلم های مورد علاقه شما کدامند؟
«Tokyo Story” (Ozu), “Mouchette” (Bresson), “The Set Up” (Wise), “Los Olvidados” (Bunuel), “Casque d’Or” (Becker), “Seven Samurai” (Kurosawa), “High Sierra” (Walsh), “Only Angels Have Wings” (Hawks), “Sunrise” (Murnau), “Broken Blossoms” (Griffith), “Umberto D” (de Sica), “L’Atalante” (Vigo) and so on…
.
یک بار برای سرگرمی هزار عنوان [به ذهنم رسید]. فیلمهای مورد علاقه اخیر من (منظور همان سال ها در ۲۰۰۷) همه فیلمهای جیم جارموش و همه فیلمهای برادران داردن هستند. اولین «مرد عنکبوتی» اصلاً بد نبود (همانطور که میبینید در مورد گیشهها هم اصلاً بیمتمدن نیستم).
چه علایق دیگری خارج از سینما دارید؟
خارج از سینما مثل یک دیوانه می خوانم، ماهی می گیرم، قارچ می چینم، می نوشم، چوب می برم و فوتبال بازی می کنم (soccer).
چه توصیه کلی به فیلمسازان نوظهور دارید؟
روی فیلمنامه تمرکز کنید، ترفندهای دوربین را فراموش کنید، هنگام فیلمبرداری ویرایش کنید و هرگز به کسی اعتماد نکنید. همچنین به یاد داشته باشید که سینما بین لنز دوربین و چشم بازیگر است. بقیه اش مهم نیست.
آیا دستاوردهای خاصی از حرفه شما وجود دارد که به آن افتخار کنید؟
حرفه من تاکنون شکست خورده است و اگر به من بستگی داشت، در آینده نیز بهتر نمی شد.
[اما ] یک اتوبوس مدرسه برای خانه کودکان رها شده کردستان خریدم.